The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

۱۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

الان دارم موسیقی متن ماهی ها عاشق می شوند رو گوش می دم نمی دونم دوباره کی بر می گردم این نوشته رو می خونم نمی دونم اون موقع ساعت چنده اون موقع چند شنبه است من چند سالمه از پاییز1403 می گفت به نظر من خیلی دور می رسید اره یه سال دیگه دور به نظر می رسید و باقیش رو نمی نویسم چون کسی به جز خودم نمی تونه درکش کنه کسی در بدن و روح من نیست

این آهنگ منو یاد یه جفت ماهی انداخت که عید خریده بودیم یکیشون مرد نمی دونم بچه بودم با خودم گفتم مگه ماهی ها سه ثانیه حافظه ندارن پس یادش می ره من که نمی دونم یادش رفت یا نه اما باز خیال کردم نکنه یادش نره پس تحت نظرش گرفتم به تنگش نزدیک شدم چند بار به تنگش زدم هر موقع که بی حرکت یه نقطه می ایستاد با شدت بیشتری می کوبیدم اما ماهی بی حال بود اره بی حال بود 

چند سالی هست که دیگه ماهی نمی خریم چون حوصله چال کردن یا نمی دونم دور انداختنش رو نداریم شاید دلش نمی خواد یه ماهی جفتش رو از دست بده   الان هم داشتم از مرگ احتمالی یه ماهی گلی که مال یه بچه بود می گفتم اخمش رفت تو هم ولی واقعا این بچه کی می فهمه که قرار نیست ماهیش تا ابد زنده بمونه اولین داستان حرفه ای من در مورد مرگ ماهی یه بچه بود متاسفانه استاد احمق بی شعور خرم چنان نابودم کرد داستان رو گم کردم در کمال ادب تف توی کلاس داستان نویسی نویسنده های معروف   و هر انجمن ادبی مگه این که عکسش ثابت بشه   

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

امروز از چی حرف بزنم از کی بگم وقتی سر تا سر خشم شدم و نمی تونم حتی در مورد خشم خودم بنویسم حتی نمی تونم در مورد خشمم با کسی حرف بزنم همون توی یه حباب زندگی می کنیم معلوم نیست حبابی که توش زندگی می کنی کی بترکه رفیق تا اون زمان بین زمین و هوا معلق هستی منتظر اون روز لحظاتت رو می کشی یا  برای زندگی فراموشش می کنی 

 

توی این سه روز هیچی آهنگی روحم رو به هیجان نیاورد اگه لینک این آهنگ رو با شما به اشتراک می ذارم چون یکی از کاربرها گفته بود به خاطر این اهنگ و صداش کتریش روی گاز  سوخته و من بعد از شنیدنش  اه چه جالب دارم به صدای سوگوار خشم امروزم گوش می دم

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

آهنگ

داشتم فکر می کردم برای آهنگ امروز می تونم کی  رو معرفی کنم تا این که به این آهنگ ساز جوون رسیدم همه ی آهنگ هاش باب میل من نیست اما حال و فضای این آهنگش رو به خاطر اسمش دوست دارم رقص پرستوها

پرستو ها برای من موجودات غریبی هستن از بچگی عاشق چند تا پرنده بودم لک لک، پرستو و درنا به خصوص وقتی فهمیدم هنوز بر فراز آسمون بعضی از شهر ها درنا ها و لک  لک ها پرواز می کنن همون لحظه تصور می کردم به اون شهر مسافرت کردم از بالای پشت بوم ساعت ها نگاهشون می کنم راستش الان فکر می کنم چرا امسال تجربه اش نکنم می تونم برای اولین سفرم به اونجا برم اون هم تنهایی و مستقل حتی فکرش قلقکم می کنه فکر کن ازت بپرسن خانم دلیل سفر شما به شهرمون چیه بهشون بگم به خاطر کوچ پرنده هاش یعنی می تونم لونه یه لک لک رو ببینم یعنی می تونم درنای امید رو امسال توی تالاب ببینم 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

 

 

نمی دونم این جنون از کجا می یاد دلم می خواد یه کتاب رو زودتر تموم کنم برم سراغ بعدی از کتاب های داستانی بیشتر خوشم می یاد اما به قول جوجو باید مطالعه ام یه توازن داشته باشه بنابراین خودمو ملزم کردم  در زمینه های زیر مجموعه های نا داستانی  مورد علاقه ام هم  مطالعه داشته باشم

امروز بعد از کلی تلاش دو کتاب تموم کردم رمان یک شب فاصله نفسگیر و در اوج هیجان تموم شد وسط های کتاب وقتی توی خطر می افتادن و ممکن بود که اشتازی ها گیرشون بندازن سریع می گذروندم یه خط در میون سر سری می خوندم بعد از این کتاب به زندگی خودم یه نگاهی انداختم ایا من هم پشت یه دیوار یه گوشه از شرق زندانی شدم من هم دلم می خواد از این دیوار بگذرم چون شنود شدن و تحت نظر بودن کار راحتی نیست چون این که فکر کنی توی بلیورد های شهر یه شماره گذاشتن   و پادگان شدن دانشگاه یه زندگی معمولی نیست دلم می خواد فکر کنم دلم می خواد به عنوان یه انسان ازاد و مستقل خودم باشم 

کتاب دوم یه نمایشنامه بود که نویسنده تحت تاثیر یافته های یه پزشک نوشته بود البته من مقالات پزشک رو که مترجم در ابتدای نمایشنامه آورده بود بیشتر از خود نمایشنامه دوست داشتم گویا یه زمانی بعد از جنگ جهانی اول یه بیماری همگیر می شه بیماری که ترکیبی از چند بیماری وحشتناکه و علائمش برای هر کس فرق می کنه توی یکی از این علائم فرد دچار خواب عمیق می شه هیچ واکنشی به محیط اطرافش نشون می ده ممکنه نسبت به بعضی از محرک ها واکنش نشون بده ولی ارادی نیست چون اول علاوه بر بی حرکتی بدنش افکارش هم دچار نوعی کندی می شه اون سالها چند میلیون ادم دچارش می شن و توی بیمارستان یا اسایشگاه بستری می شن تا به مرور زمان بمیرن همه فکر می کردن با مرده فرقی ندارن تا این که یه پزشک این بیماری رو با شیوه های خاص خودش درمان می کنه هر چند در طی روند درمان خیلی از بیمارهاش رو از دست می ده اما بالاخره بعضی از بیمارها از خواب به بیداری می رسونه 

نگرش این پزشک برای درمان و شرح حال  از بیمارهاش مجموعه مقالات رو جذاب می کنه پیش از خوندن این کتاب فکر نمی کردم امکانش هست در پزشکی رویکردی داشت که فلسفه رو با علم پزشکی عجین کرد

نا گفته نمونه اول می خواستم فیلمش رو ببینم اما کتاب رو خوندم این سه روز به طرز عجیبی فیلم های مشابه زیاد خواهم دید آدم هایی که بیمارشون کمابیش شبیه  هم هست باید به کرختی و بی حرکتی خودشون رو عادت کنن 

 

فیلم لباس غواصی و پروانه 

قرار بود این فیلم رو دیروز تموم کنم اما امروز دیدمش در حین دیدن فیلم نمی دونستم چه قدر ارتباط برقرار کردن می تونه برای انسان حیاتی باشه اگه یه روز انسان فلج بشه و قدرت تلکم خودش رو از دست بده حتی وجود یه پلک چشم ارزشمند می شه تمامی وجود انسان و بودنش ارزشمنده من نمی گم فیلم این طور نشون می داد یه قسمتش گفتاردرمان حروف الفبا رو به ترتیب تکرار می کنه از بیمار می خواد به هر حرفی رسیدن که اول کلمه مورد نظرش بود چشمک بزنه ساعت ها طول می کشه تا بیمار بهش می گه من دلم می خواد بمیرم و واکنش گفتار درمان واقعا جالبه باقیش رو لو نمی دم و فقط توی ذهن خودم تصور می کنم 

فیلم رو بیشتر از کتاب دوست داشتم چون زاویه دید دوربین و همه دیالوگ ها تاثیر عمیق تری روم می ذاشت نشون می داد اگه حتی توانایی حرکت رو از دست بدی یا یه پلک چشم دنیا رو ببینی باز هم می تونی با دنیا حرف بزنی و افکارت رو بروز بدی شخصیت داستان زندگیش رو با یه پلک نوشت و من فکر می کنم من چرا افکارم رو نمی نویسم من چرا این قدر برای نوشتن افکار خودم تردید دارم دوست دارم با یه تونل مثل گرتا از شرق به غرب برم اون دیوار بزرگ برلین رو ببینم که مردم افکار و عقایدشون رو روی دیوار نوشتن 

 

آهنگ 

هر چه قدر در کتاب و فیلم خوش اقبال بودم در پیدا کردن اهنگ دچار مشکل شدم اما فعلا محض تنوع این اهنگ رو بشنو 

 

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

بشنو

 

قبول دارم برای موسیقی امروز یک کوچولو  تقلب کردم بله هزارتوی پن یکی از قدیمی ترین هاست الان چند ساله این کهنه کار لعنتی رو گوش می دم

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

بشنو

 

بشنو

 

 

ادامه مطلب هشدار لو رفتن

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

 

دریافت

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

 Where Is The Life

به دلیل حق کپی رایت لینک دانلود قانونی رو گذاشتم

 

تقریبا با مجموعه آهنگ های محمد دارابی فر ارتباط برقرار کردم انگار داشتم برای خود مرده ام سوگواری می کردم جریان از این قراره نمی تونم پادکست خودم رو پخش کنم و بشنوم این چند روز  کست باکس و گوگل پادکست بازی در آوردن صدامو پخش نمی کنن یا حضرت فیل  این خطای نا شناخته دیگه از کجا اومد نگرانم نکنه برای بقیه هم همین مشکل وجود بیاد یه ماه پیش این جوری نبود

برای اولین بار از خودم جدا افتاده بودم این جدا افتادگی رو درک می کردم می خواستم صدامو بشنوم در حالی که دارم می گم شما دارین به داستان پادکست پنجاه و دو هرتز تنهایی گوش می دین این کار رو با من نکن این هفته می خوام داستانمو منتشر کنم اگه کست باکس کار نکنه من چی کار کنم ننویسم یعنی بی خیال یه فکری در موردش می کنم 

 

  فیلم Argentina, 1985 2022

موسیقی متن فیلم رو دوست دارم با سکانس ها همخوانی داره اما فعلا نمی دونم چه طور باید در موردش بنویسم چون هنوز نتونستم تمومش کنم شاید در آینده فهرستی  با این سبک و سیاق درست کردم

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

دیگه سخنرانی نمی کنم مستقیما در مورد سه روح آزردهنده ی امروز حرف می زنم یه فیلم یه کتاب یه آهنگ 

خطر لو رفتن هست از ما گفتن

 

آهنگ چ و look at this

بشنو

 

 

گویا یکی از آهنگ های فیلم چ بوده اتفاقا من بی خیال  قبلا شنیدمش اما از کجا می دونستم معنی این آهنگ این قدر می تونه خدا  باشه یه نفس شدیدا عمیق چه طور شش سال از معنی  قشنگش بی خبر موندم جدی باید به ارواح روزمره ام خوندن شعر رو هم اضافه کنم و  واقعا چرا من به جای توجه به مفهوم به ریتم و احساسی که موسیقی در من ایجاد می کنه بیشتر توجه می کنم  اگه یه آهنگ خارجی به دلتون نشست معنیش رو  هم نمی دونستین بدونین که احتمالا مفهوم قشنگی داره البته گاهی ضایع در می یاد برای من که  اکثرا عمگین می شه درست مثل همین آهنگ 

به کردی می گه توی خیالم دنیایی رو می خوام که ماهی ها و پرنده ها بدون آب و هوا  با آرزوها و امیدهاشون بتونن زنده بمونن.. 

من به خودم به تو فکر می کنم نمی دونم کدوم ماهی هستیم یا کدوم پرنده اگه حق از زندگی برای ما همین آب و هوا باشه اگه این آب و هوا دلیل اساسی زندگی من و تو باشه اگه یه روز ازمون بخوان بگیرن و از ما حذفش کنن چون اساسا براشون این مطرح نیست ماهی خفه می شه پرنده خودش رو به آب و آتیش می کشه می پرسی  زنده می مونه یا نه شاید یه جایی زنده بمونه حتی بدون اینا با امید و آرزوهاش شاید الان چون حق زندگی پیدا کرده  توی خیالش با همین امید و آرزو ادامه می ده 

 بشنو

 

 

آهنگ دوم الان منو یاد یکی از درخت های دانشکده انداخت نمی گم کدومش یه زمانی من فکر می کردم توی تنه ی این درخت ممکنه پنجاه سال پیش یه زوج نامه می گذاشتن یه زمانی فکر می کردم زیر این درخت این زوج کتاب خوندن یه زمانی که سالن پشت دانشکده آتیش می گیره دو تا زوج به سمت این درخت می دون از سر نگرانی که نکنه برای اون یکی اتفاقی افتاده باشه و همدیگه رو برای اولین بار  بغل می کنن یه زمانی این زوج از شیراز زیر همین درخت حداحافظی کردن و رفتن آمریکا بعد از پنجاه سال برگشتن درخت هنوز سر جاش بود 

البته منو یاد درخت رو به رویی ... هم انداخت این درخت می تونه همون درخت باشه شاید از همدیگه بپرسن تو  دلت می خواد کجا برای همیشه از هم دل  بکنیم و در جواب بشنون اولین جدایی به فاصله این دو تا درخت 

شاید دوم جدایی به فاصله مسافرت برای دیدن  یه درخت سه هزار ساله به اسم مهجور  باشه 

اگه یکی بهم گفت درخت تصورم از درحت این سه تا باشه  یه روز یکی از بچه ها پرسید وقتی برای اولین بار به یه شهر دیگه می رین چی توجهتون رو جلب می کنه خودش در جواب گفت پنجره هاش 

من هم باهاش موافق بودم اما من الان  می گم در کنار پنجره هاش به  درختش  به ماهش به ابرهای به آسمونش

دارم فکر می کنم چرا توی خیالم دو نفر کنار این درختها دو بار  از هم جدا می شن حالا نمی شه همدیگه رو دوباره  ببینین اما من تصمیمم رو گرفتم کنار این درختها از هم   جدا می شن و دارم به چگونگی به ویژگی هاش و امتیازهاش فکر می کنم 

برای اولین بار به فاصله ی دو درخت از تو جدا می شوم و در دومین جدایی  به بهانه دیدار مجهوری یک درخت سه هزار ساله به اندازه های همه سالهای نوری از تو دور می شوم 

 

فیلم کوتاه اتاق نامه ها 

یه زندان بان در مسئولیت جدیدش باید قبل از تحویل نامه ها اونا رو طبق قوانین زندان سانسور و دسته بندی کنه در بین نامه های آرشیوی یکی از نامه ها توجهش رو جلب می کنه و تاثیر عمیقی بر زندان بان می ذاره طوری که ممکنه قوانین زندان رو زیر سوال ببره توجهش بیشتر به وقایع رخداده در زندان جلب بشه 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=