یه کسی رو می شناسم که یه وقتایی می دونست کنترل همه چیز رو از دست داده اون موقع به خودش آگاه نبود که ممکنه یه حماقت هایی ازش سر بزنه که بعدا ازش پشیمون بشه یه چیزی مثل مار از درون نیشش می زد چون می خواست بیرون بزنه اون موقع متاسفانه در زمان و مکان نا مناسب یه آدمهایی بودن که متوجه نبودن داره با هیولا درونش می جنگه تا زندگی رو دوباره معمولی بشه
می دونی چی شد اون آدم توی یه لحظه فقط یه بخشی از بدترین قسمت وجودش رو دید و وحشت برش داشت اون هم تلاشی نکرد توضیح بده چون اون قدر اتفاق افتاده که می دونست تهش چی می شد حتی نگفت باز هم هست این فقط یه قسمت از درونش بود اگه تمامش رو می دید یعنی دوباره می ترسید پس اصراری نکرد بهش نزدیکتر بشه فقط مراقب بود هر دومون می دونیم که مثل هم بودن اون هم یه بخشی از وجودش رو قایم می کرد می تونیم بگیم که من و تو توی قایم کردنش ماهر نیستیم
اون آدم می خواست به من و به همشون بگه حالا که دیدین حالا که شنیدین فکر نکنین فقط منم نه نمی خوام خجالت بکشم که وجود داره دارم تلاش می کنم باهاشون زندگی کنم یه روزی می رسه که یاد می گیرم چه طوری در مسیر درست ازشون استفاده کنم شاید اون روز توی زندگیم کسی باقی نموند ولی مطمئنا به گوشت می رسه زنی که داشت با هیولای وجودش می جنگید و اکثرا ازش شکست می خورد دیگه یاد گرفته اگه در مورد گذشته احساس حماقت داری این فقط می تونه یه معنی بده که تو از زندگی درس یاد گرفتی اگه نمی تونی درد و رنجت رو از بین ببری حداقل می تونی اون درد و رنج رو در یه مسیر مثبت استفاده کنی چیزی که تو امثال تو نمی خوان بفهمن من خانم شایسته سال نیستم که همیشه همه چیز تمام به نظر برسم من هم عصبانی می شم من هم می ترسم من هم خودخواهی های خودم رو دارم من هم قلبم می شکنه من هم می خوام حرف بزنم نه خیر دیگه وانمود نمی کنم چون من یه زن معمولی ام من هم یه نیمه تاریک دارم احساس کردی منو نمی شناسی شاید ترسیدی شاید عصبانی شدی شاید دلت خواست طردم کنی کاملا درک می کنم اما این که انتظار داشته باشی وانمود کنم به کسی که نیستم نه خیر جانم دیگه این امکان پذیر نیست نمی تونم خودم رو برای تو توضیح بدم با همه ی تناقض هایی که بهم تحمیل می کنی نگران نباش این وظیفه تو نیست به من نزدیک تر بشی این کار رو من باید خودم برای خودم کنم ممکنه سخت باشه خوب می دونم ممکنه زخمی بشم خوب اشکالی نداره این بهایی هر کسی هست که می خواست به خودش نزدیک تر بشه چرا به تو تحمیلش کنم چرا بخوام تو توی این راه زخمی بشی در حالی که تو هم باید به خودت نزدیک بشی همین درد مشترک رو داری