روز سوم.اگه زنده های مرده خطر لو رفتن نداشتن
دیگه سخنرانی نمی کنم مستقیما در مورد سه روح آزردهنده ی امروز حرف می زنم یه فیلم یه کتاب یه آهنگ
خطر لو رفتن هست از ما گفتن
آهنگ چ و look at this
گویا یکی از آهنگ های فیلم چ بوده اتفاقا من بی خیال قبلا شنیدمش اما از کجا می دونستم معنی این آهنگ این قدر می تونه خدا باشه یه نفس شدیدا عمیق چه طور شش سال از معنی قشنگش بی خبر موندم جدی باید به ارواح روزمره ام خوندن شعر رو هم اضافه کنم و واقعا چرا من به جای توجه به مفهوم به ریتم و احساسی که موسیقی در من ایجاد می کنه بیشتر توجه می کنم اگه یه آهنگ خارجی به دلتون نشست معنیش رو هم نمی دونستین بدونین که احتمالا مفهوم قشنگی داره البته گاهی ضایع در می یاد برای من که اکثرا عمگین می شه درست مثل همین آهنگ
به کردی می گه توی خیالم دنیایی رو می خوام که ماهی ها و پرنده ها بدون آب و هوا با آرزوها و امیدهاشون بتونن زنده بمونن..
من به خودم به تو فکر می کنم نمی دونم کدوم ماهی هستیم یا کدوم پرنده اگه حق از زندگی برای ما همین آب و هوا باشه اگه این آب و هوا دلیل اساسی زندگی من و تو باشه اگه یه روز ازمون بخوان بگیرن و از ما حذفش کنن چون اساسا براشون این مطرح نیست ماهی خفه می شه پرنده خودش رو به آب و آتیش می کشه می پرسی زنده می مونه یا نه شاید یه جایی زنده بمونه حتی بدون اینا با امید و آرزوهاش شاید الان چون حق زندگی پیدا کرده توی خیالش با همین امید و آرزو ادامه می ده
آهنگ دوم الان منو یاد یکی از درخت های دانشکده انداخت نمی گم کدومش یه زمانی من فکر می کردم توی تنه ی این درخت ممکنه پنجاه سال پیش یه زوج نامه می گذاشتن یه زمانی فکر می کردم زیر این درخت این زوج کتاب خوندن یه زمانی که سالن پشت دانشکده آتیش می گیره دو تا زوج به سمت این درخت می دون از سر نگرانی که نکنه برای اون یکی اتفاقی افتاده باشه و همدیگه رو برای اولین بار بغل می کنن یه زمانی این زوج از شیراز زیر همین درخت حداحافظی کردن و رفتن آمریکا بعد از پنجاه سال برگشتن درخت هنوز سر جاش بود
البته منو یاد درخت رو به رویی ... هم انداخت این درخت می تونه همون درخت باشه شاید از همدیگه بپرسن تو دلت می خواد کجا برای همیشه از هم دل بکنیم و در جواب بشنون اولین جدایی به فاصله این دو تا درخت
شاید دوم جدایی به فاصله مسافرت برای دیدن یه درخت سه هزار ساله به اسم مهجور باشه
اگه یکی بهم گفت درخت تصورم از درحت این سه تا باشه یه روز یکی از بچه ها پرسید وقتی برای اولین بار به یه شهر دیگه می رین چی توجهتون رو جلب می کنه خودش در جواب گفت پنجره هاش
من هم باهاش موافق بودم اما من الان می گم در کنار پنجره هاش به درختش به ماهش به ابرهای به آسمونش
دارم فکر می کنم چرا توی خیالم دو نفر کنار این درختها دو بار از هم جدا می شن حالا نمی شه همدیگه رو دوباره ببینین اما من تصمیمم رو گرفتم کنار این درختها از هم جدا می شن و دارم به چگونگی به ویژگی هاش و امتیازهاش فکر می کنم
برای اولین بار به فاصله ی دو درخت از تو جدا می شوم و در دومین جدایی به بهانه دیدار مجهوری یک درخت سه هزار ساله به اندازه های همه سالهای نوری از تو دور می شوم
فیلم کوتاه اتاق نامه ها
یه زندان بان در مسئولیت جدیدش باید قبل از تحویل نامه ها اونا رو طبق قوانین زندان سانسور و دسته بندی کنه در بین نامه های آرشیوی یکی از نامه ها توجهش رو جلب می کنه و تاثیر عمیقی بر زندان بان می ذاره طوری که ممکنه قوانین زندان رو زیر سوال ببره توجهش بیشتر به وقایع رخداده در زندان جلب بشه
به پیشنهاد یکی از بلاگی ها دیدمش مدت زمان زیادی هم نداشت اما در همین مدت کم تونسته بود مفهوم رو برسونه من برداشت های زیادی از این فیلم داشتم مثلا یه قسمتش وقتی زندانبان از زندانی پرسید نمی خوای جواب نامه رو بدی زندانی بهش گفت چرا باید نامه بنویسم در حالی که شما خصوصی ترین احوال زندگی من رو می خونین و ازش با خبر می شین
من احساس می کنم بیشتر داشت به حریم خصوصی و تجاوز به این حریم شخصی در قالب این داستان تاکید می کرد توی دیالوگها و فضاسازی داستان به وضوح می دیدمش
وقتی که احساس و ترس های زندانی ها و بستگانشون در معرض دید زندانبان قرار می گرفت من دوست داشتم ورژن ایرانی این فیلم رو ببینم چون توی ایران ملموس تر به نظر می رسه این جا اصولا چیزی به اسم احترام به حریم شخصی افراد وجود نداره
یکی از درخشان ترین سکانس های فیلم توی رستوران بود وقتی که رو به روی همدیگه نشستن به زندانبان می گه چرا به کشته شدن من اهمیت می دی وقتی که اون جایی هست که شما می کشنیش
آخرین نامه واقعا برای من الهام بخش بود دوست دارم توی نوشتن یکی از داستان هام ازش استفاده کنم فکر کن یکی داره می میره تو برای این که اون احساس تنهایی نکنه وانمود می کنی که می خوای بمیری تا توی دنیای دیگه با هم باشین در حالی که همچین تصمیمی نداری
امروز یه شکل دیگه دوست داشتن رو فهمیدم گاهی اونقدر کسی که دوست داری توی غم غرق شده که تو عذاب وجدان می گیری که می تونی خوشحال باشی و حتی بدون اون و غمهاش حوشحالی رو پیدا کنی تو نمی تونی خوشحالی جدید رو با اون سهیم بشی پس قایمش می کنی فکر کن وقتی که غم و شادی با وجود هویت متضادشون عاشق هم می شن شاید غم مجبور بشه وانمود کنه که شاده در حالی که نیست شاید شادی وانمود کنه که غمناکه در حالی که هیچ هم این طور نیست
راستی فیلم لهستانی ردی به جا نگذار رو تموم کردم آخرش گریه کردم صبح ماندانا بهم گفت دیوونه مگه مرض داری از این فیلم های ناجور می ببینی
استرس و غم برام خوب نیست اما انگاری اگه این دو تا نباشه من نمی تونم داستان بنویسم غمناکه مگه نه
رمان ما ، کتاب گفت و گو فیلسوف و معلم
فعلا همزمان در حال خوندن این دو تا کتاب هستم فکر کردم بد نباشه صبح چند صفحه کتاب تخصصی بخونم عصر رمان
راستی یه معجزه اتفاق افتاد من هی آه می کشیدم چرا یه مرجع درست و راستی برای معرفی کتاب پیدا می کنم تا این که دیشب با گود ریدرز و نمونه ی ایرانیش بهخوان آشنا شدم جامعه ی آماری خوبی داره تا این جای کار ازشون راضی بودم اتفاقا کتاب های خوبی برای شروع پیدا کردم و با آدم های جالبی آشنا شدم امیدوارم بعدا توی ذوقم نخوره
می گن برای ترک یه چیز نمی تونی از ریشه حذفش کنی بلکه باید براش یه جایگزین پیدا کرد خیلی می ترسیدم دوباره اینستاگردی رو شروع کنم و الکلی وقت کشی کنم اما این دو تا برنامه برای این مرض کوفتی بهترین جایگزین به نظر می رسه
- ۰۲/۰۱/۲۲