از خودم بدم می یاد وقتی مجبور می شم به خاطر خودشون سرشون داد بکشم و باهاشون جدی باشم
از خودم بدم می یاد وقتی وقت نمی کنم از دلشون در بیارم
از خودم بدم می یاد وقتی یه ایده ی جدید به ذهنشون می رسه اما من به خاطر یه سری مسائل گاهی مجبور می شم توی ذوقشون بزنم
از خودم بدم می یاد که این قدر کم مطالعه می کنم به ویژه در مورد نمودهای قلدری در مدرسه خیلی کم می دونم
از خودم بدم می یاد وقتی با دقت به حرف هاشون گوش نمی کنم
از خودم بدم اومد وقتی امروز سر کلاس دست هات رو بالا برده بودی ولی من ازت نحواستم جواب بدی من باهات کم حرف زدم قول می دم بیشتر سر بزنم قول می دم
از خودم بدم اومد وقتی گاهی به کمکم نیاز دارن اما به خاطر تازه کار بودنم متوجه نمی شم
از خودم بدم می یاد گاهی زور می گم
از خودم بدم می یاد گاهی باعث ارامش خاطر شما نمی شم
از خودم بدم می یاد گاهی سر کلاس خسته می شم تموم انرژیمو نمی ذارم
از خودم بدم می یاد که معلم بهتری نیستم
از خودم بدم می یاد اگه به خاطر من آسیب ببنین
از خودم بدم می یاد وقتی سر کلاس اذیت می شن بهشون خوش نمی گذره
از خودم بدم یاد گاهی یادم می ره کاری کنم نسبت به خودشون احساس بهتری داشته باشن
فکر کنم گاهی بد نباشه این جوری بنویسم از چی بدم می یاد تا برطرفش کنم