The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

روز پنجم. ازهبوط و شیاطین

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۵۶ ب.ظ

 

دریافت

امروز از خودم راضی نبودم نتونستم روز پر از معنایی داشته باشم از سه نظر چه موسیقی چه کتاب چه فیلم  طبق معمول به پوچی گذشت البته یه اتفاق خوبی افتاد کست باکس اخطارش برطرف شد اما من هنوز مردد هستم برای نوشتن داستان دیگه باید یه معجزه پیش بیاد که بتونم بنویسم 

شاید زیادی سختگیرم چهار پیش که این عادت روزانه رو شروع کردم حس بهتری داشتم از هفته ی آینده احتمالا به خاطر پایان نامه یک کم مسیر کند پیش بره اما مدت هاست دلم می خوام فیلم خوب ببینم موسیقی خوب گوش کنم کتاب خوب بخونم 

موسیقی

  با یه هنرمند جدید آشنا شدم که فضای آهنگش منو می بره به دوران قرون وسطا زمانی که کیش ها دستور می دن دو تا عاشق رو بسوزنن یا شاید دوران رمانتیک ها زمانی که شبان ها شوالیه ها و داستان های عاشقانه وجود داشتن برای اولین بار بود که می خواستم بیشتر از معنا به خیال شاعرانه دقت کنم نه چیز دیگه ای 

 

فیلم

فیلم آرژانتین 1985 رو تموم کردم هیچی نمی تونم در مورد شبنویسم فقط می دونم تشکیل همچین دادگاهی آرزوی خیلی هاست گاهی بازماندگان و شاهدان یه فاجعه با تصور این دادگاه آروم می گیرن برای ادامه تلاش می کنن 

 

کتاب

هنوز رمان ما رو تموم نکردم تا این جای کتاب نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم اما تا حدودی متوجه می شم شخصیت اصلی در جامعه ای زندگی می کنه برای همه امور زندگیش قدرت تصمیم می گیره چه ساعتی بخوابه چه ساعتی بیدار بشه حتی فعالیت جنسی شهروندان با کوپن مدیریت می شه جهان رو تصور کن که با ریاضیات برای انسان تصمیم می گیرن و حتی انسان هارو با اعداد صدا می زنن من فکر می کنم توی ژانر پادآرمان شهری خود بیانگری رو نابود می کنن پرسشگری رو از بین می برن یه ما واحد تشکیل می دن سایر ملل جز خودشون خوار و حقیر می دونن

از نثر سنگین و فضای کتاب بگذریم به خودم امیدوار شدم تونستم شصت صفحه اش رو توی این سه روز خونده باشم 

از سایت ترجمان یه جستار در مورد بازگشت به گذشته و سرعت جامعه امروز خوندم یک کم پیچیده بود کلا مال یه دنیای دیگه است اما بهتر از هیچیه 

کتاب گفت و گو فیلسوف و معلم رو تا یه جایی پیش بردم حالا تقریبا فرق فلسفه و علم رو می دونم با آرای چند فیلسوف آشنا شدم 

اگه اون سریال بی خود و وبتون نخونده بودم می تونستم بیشتر مطالعه داشته باشم 

 

 

  • ۰۲/۰۱/۲۴
  • فاطمه:)(: