به همه زبان ها و آدمیان دنیا
دست و پایم به ریل قطار بسته شده
لیک مخروبه است سالهاست که گذر قطاری از این جا نیفتاده
چون منم فاصله یی نخواهم داشت با اصابت و ترمزی که برای کشیده شدن دیر است
دریافت داستان همه توت فرنگی ها شبیه هم نیستن
#مجموعه آثار نویسنده
#نامه های ارسال نشده
سلام امیدوارم از دبیر به دل نگیرید که می خواهد در مورد شما بنویسد
سید موهای بور و چشم های آبی داشت در نگاه اول فکر می کردید متولد یکی از کشورهای اروپایی ایست اما اصالتا افغان بود در ایران متولد شده بود نمی دانم چند سال داشت ولی تصور من از یک مرد گرم و سرد روزگار چشیده به شکل سید است
دانشجو ارشد به دلایلی بعد از سالها هنوز درگیر روند پایان نامه بود ما برای اولین همدیگر را در نمایشگاه کانون فرهنگی فانوس دیدیم راستش در نگاه اول تحت تاثیر قرار گرفتم الان فکر کنم این اولین دیدارمان نبود من سید را در همایش کودک و نوجوان هم دیدم برای اولین گفت و گو به من گفت به یکی از بچه های نابینا کمک کنم
موقع حرف زدن هم معمولا خم می شد گوش هایش سمتت بود این مدل حرکت را درک نمی کردم باید یک تعداد از وسایل را می بردیم دفتر معاونت
به من و دوستم کمک کرد کارمان زود تر تمام شود کانونمان با رییس دانشکده جلسه داشت وسایل هم باید جمع و جور می شد وسط گپ بچه های کانون ادبی مزاحمشان شدیم بماند اگر من بر می گشتم قرص و محکم تر راه می رفتم در مواجه با بعضی ها وا نمی دادم
اواخر جلسه رسیدم چون یک نفر دستم امانتی داشت هنوز هم برنگشته بود وقتی درگیر نمایشگاه هستید از پسری که تنیس دارد گلدان دستش هست امانتی نگیرید