The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

۱۸ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

پیش در آمد پادکست 

 

 

داستان محکومیت سکوت بی نفسان 

 

 

سایر داستانها:

داستان خشم مقدس

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

  با وجود ترس وانمود کن تحت هر شرایطی جا نمی زنی 

 اصلا شجاعت یعنی با   این که از کاری  می ترسم تصمیم می گیرم انجامش بدهم

ببین هیچ وقت اجازه نده سگ هار متوجه ترست شود

نه  در نرو  مسقیما به چشم هایش نگاه کن یک قدم به سمت او  بردار

مطمئنم  از رو خواهد رفت 

اگز  از سگ وحشی چشم برداری   عقب نشینی کنی  

خلاصه  اگر بفهمد در برابر او  پا پس کشیدی 

  باید خودت را برای  دریده شدن آماده کنی 

 

عنوان برگرفته از گفته های یکی از همکلاسی ها 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

یکی از بچه ها حکایتی از سعدی می خواند  اگر اشتباه نکنم وزیر برای نجات انسانی که می خواستند گردن بزنند دروِغ مصلحتی گفته بود حالا ما باید حکایت سعدی را نقد می کردیم  تا متوجه شویم در چه جنبه هایی برای کودک و نوجوان برای بازنویسی مناسب است 

تا حدودی با بچه ها و استاد  موافق بودم هر راست نشاید گفت می توان تمام حقیقت را نگفت و فقط بخشی از حقیقت را به زبان آورد اگر درست به خاطر داشته باشم معتقد بودند  دروغ مصلحتی اقتضای بزرگسالانه است بچه ها نمی توانند درک کنند من بر عکس فکر می کردم الان متاسفانه وضع به گونه ای پیش رفته است که بعضی از مقتضیات  بزرگسالانه  به جهان کودکی راه پیدا کرده است 

باید در نظر بگیریم  خود کودک و نوجوان  چه برداشتی دارند نباید یک طرفه به قاضی رفت کودک و نوجوان امروز به خصوص الان  در جایی زندگی می کند که خواه ناخواه برای نجات جان خودش یا بقیه مجبور می شود یا اصلا مجبور شده است دروغ مصلحتی بگوید حالا باید پرسید آیا او مجبور شده است تمام حقیقت را نگوید بخشی از حقیقت را به زبان بیاورد یا این که نه اصلا کافی نبوده است او ناچار شده کلا دروغ بگوید نباید فراموش کنیم او در جامعه زندگی می کند با این که مدعی هستند   دروغ یک گناه است افراد جامعه باید از آن دوری کنند  اما وضع را تا جایی پیش می برند که افراد جامعه ناگریز از دروغ و خود سانسوری هستند شما اگر خود راستین خویش باشید دروغ چرا  زندگی نخواهید داشت به قول دوستم به مفاهیم والای انسانی آن قدر تجاوز کردند و تحریف شده است که حقیقت مشخص نیست خودم هم فکر می کنم انسان بودن یا انسان شدن در اینجا واقعا هنر است ‌

 

به خاطر همین وقتی می شنوم بچه ها با وجود این آفت زوال انسانیت می خواهند در کشورشان  بمانند و مقاومت  کنند برایم این حس ناشناخته است  

یه هر حال موضوع چالش بر انگیزی بود هر کس برداشت متفاوتی داشت ولی یک نفر  حرف جالبی می زد قانون وضع شده است تا حافظ سلامت جامعه انسانی باشد اگر سلامت جامعه انسانی  به خطر بیفتد باید قانون را عوض کرد یا این که زیر پا گذاشت این موضوع که هر مفهوم بد جهان شمولی که ما به شر بودن آن اعتقاد داریم آن روی سکه هم دارد خوب های بد ،بد های خوب واقعا  مبحث حساس و ظرایفی ایست 

در هفته یی که گذشت یک اتفاق جالب افتاد بر روی دستگاه کارتخوان نوشته بودند اصلا شارژ نگیرید من نمی دانم چرا سر این ریسک کردم به خیال خودم خیلی بچه زرنگ بودم با این که نوشته بود شارژ نگیرید من موفق شدم  رمز ورودم را وارد کنم ته قصه دستگاه کارتخوان رسیدی نداد از اعتبار بانکی ام کم شد

 

حالا بماند چه قدر همه خفتم دادند خوب دیوانه خود دستگاه هشدار داده است لطفا شارژ نگیرید تو چرا این کار را  کردی واقعا ضرر بزرگی بود اما ذهنم را درگیر کرد روزانه چند نفر مثل من این اشتباه را مرتکب شدند

 

داشتم فکر می کردم اگر این اصلا شارژ نگیرید ادامه داشت و به چرایی نبایدش اشاره می کرد چند نفر کمتر وسوسه می شدند حتی این تجربه ی پیش پا افتاده مرا متوجه یک حقیقت در زندگی ام کرد  

در زندگی من مثل همین جمله ی  اصلا شارژ نگیرید با جمله های دم بریده ی زیادی مواجه شدم که انگار چرایی آن را به عمد نیاوردند یا ادامه ی جمله این شکلی بوده است:چون که من می گویم چون که  من دستور می دهم 

 

بهتر نبود بگویند چون که ممکن است آسیب ببینی اگر بیشتر کنجکاو هستی با مدرک و دلیل نشانت می دهم روزانه چند نفر آسیب دیدند من اصلا قضاوتت نمی کنم یا سرکوبت نمی کنم که کنجکاو هستی به چه دلیلی این توصیه شده است 

 

به نظر شما  معقول تر نبود بعد از این جمله ی نباید و اصلا نوشته می شد لطفا شارژ نگیرید چون که از حساب شما اعتبار کم خواهد شد و رسیدی دریافت نخواهید کرد جز این است که نباید را نوشتند شاید اگاه بودند افرادی به این نباید گوش نخواهند داد احتمالا  جیب  اپراتور ها  تپل خواهد شد

 

من خیلی از راه های نباید را رفتم  حتی با وجود هشدار جملات دم بریده چرا  چون کنجکاو بودم چه عواقبی خواهد داشت چون به قانون اعتماد نداشتم چون جملات هشدار به خاطر دیکته های یک شخص نوشته بود منافع و سلامت جامعه در نظر گرفته نشده بود

دقت کردید بعضی از   قوانین ما سلامت و رفاه  عموم مردم  را به خطر انداخته است    حتی  اگر  در تبصره ای  به صلاح جسم و روح  مردم  توجه کنند  اعتمادمان را از دست دادیم  به قول یکی از اساتید معضل جامعه ما این است که قانون با فرمان اشتباه گرفتند   

آرزو می کنم در چند سال آینده در جایی زندگی کنم که اگر تبصره ای  سر راهم گذاشتند تمام حقایق و نتایجش را بدون دیکته کردن و سو استفاده  بگویند  به من فرمان ندهند چون فرمان نشات گرفته از یک مغز دیکتاتور است چرا نباید من حق داشته باشم در مورد چرایی فرمان   سوال بپرسم و دلیل بخواهم    از این تبصره های  دم بریده  خسته شدم : چون من صلاح می دانم چون من بیشتر از تو می فهمم

بابا سر جدتان  دست بردارید اگر پشت درهای بسته فرمان های دیکته شده تان را برای یک عمر جوانی من صادر نمی کردید  اگر این درهای کوفتی را باز می کردید و اجازه می دادید من و مردمم در وضع قانونی برای همه مشارکت داشتیم اگر باور داشتید ما به قانونی احترام می گذاریم که به صلاح همه است  حالا جان سرمایه های کشورم کودک و نوجوان مهینم در خطر نبود حالا من نمی دیدم  دروغ مصلحتی یکی از لازمه های بقای نسل ما شده است تا  از خودمان و عزیزانمان مراقبت کنیم 

 

هر چند که خوشبختانه  دیگر دوره  دروغ گفتن به شما به خودمان  گذشته است حقیقت را با صدای بلند فریاد می کشیم 

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

وقتی زنگ زده بود من به روی خودم نیاوردم وقتی می خواست با هم برگردیم من  بهانه آوردم  از همه جا بی خبر  به شکل های مختلف به احساسات این بشر آسیب زدم

خودش که حرفی نمی زند اما من   از خودم انتظار داشتم  درک کنم اگر  گاهی اضطراب دارد گاهی زیادی انرژی منفی دارد  گاهی خودش را قبول ندارد گاهی خود واقعی اش نیست گاهی    نیاز به امنیت و اطمینان خاطر دارد 

واقعا من چرا این قدر کم عذاب وجدان دارم  خیلی ساده است بی آن که خودم بدانم از روز اول از  او نفرت داشتم چون مرا یاد حاطرات تلخم می  اندازد چون  فکر می کنم ریاکار است   از همه بدتر    از بالا به پایین نگاهش می کنم یعنی من فاتحه هر رابطه ی کاری تحصیلی یا دوستانه ای را می خوانم  اگر خودم را با ارزش تر فرض کنم و فراموش کنم طرف  مقابل به اندازه ی من انسان است و به نوع خودش ارزشمند 

 

نمی دانم چه طور توصیح بدهم بعضی مواقع در یک رابطه به خاطر فضای فکری طرف  عاقلانه است  زیاد بهم نزدیک نشویم یا شاید  به خاطر احساس  خود برتر پنداری   که با دیدن سبک شخصیتی این آدم در من بوجود می آید بیشتر  صلاح را در این می بینم در صورت امکان اصلا با هم صمیمی نشویم

  قرار نیست از همه ی آدم ها خوشم بیاید فقط همین کافی ایست که نسبت به او رحم  داشته باشم یعنی نفرتم از طرف مقابل به این درجه  نرسد که به انسانیتش توهین کنم وگرنه هر چه قدر خودم را مجبور کنم ممکن نیست همه را دوست داشته باشم به خصوص وقتی که از همان روز اول بی دلیل از یک نفر خوشم نمی آید و نخواهد آمد 

 

من اعتراف می کنم امروز برای این بشر یک آدم سمی بودم نه از من کمتر است و نه من از او مهمتر تا روزی که به همچین باوری نرسیدم نمی توانم به خودم اجازه بدهم مثل سابق نا خواسته با زبان بدن یا زبان گفتار آزارش بدهم 

 

بهتر است تا اطلاع ثانوی دو  تا غریبه باشیم دوست ندارم کنارش باشم در حالی که  فکر می کنم من از او مهمتر هستم یا  عقلم بیشتر می رسد 

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

جیرجیرک های حیاط قاچاقی وارد خانه شده اند در سقف دست جمعی  آواز فالش  می خوانند اولش مشکلی نداشتم  چون مرا یاد شبی می انداخت که  در چادر خوابیده بودیم برای دلداری می گوید خیال کن امشب در جنگل خوابیدی  من  در جوابش می گویم خوب قبول ولی کو صدای جغد کجاست هوهوی باد، هوای تازه و تصویر ماه روی آب 

  الان برای نشنیدن عشق بازی این مهمان های نا خوانده  دارم خوب من شروین را گوش می دهم مغزم داغ می کند  وقتی با  سوز می خواند خوب من زندگی اصلا جای دیگه است 

کفری هستم چرا بعضی ها انتظار دارند ازدواج کنم  لابد پشت بندش  بچه دار شوم  از دید آنها به سنی رسیدم که باید به تاهل فکر کنم اگر نظر خودم را می پرسیدند  راستش   برنامه های دیگری برای پنج شش سال آینده دارم این دو مرا از رویاهایم دور می کنند  حالا از شانس بد من در فال یکی از دوستان پیش بینی شده در چند ماه آینده یک خواستگار تیر ماهی خواهم داشت هیچ وقت به فال ها اعتماد نکنید یکی از این فال های روزانه گفته بود با یک نویسنده آشنا می شوم که برای نوشتن رمان عاشقانه اش به من نزدیک خواهد شد و از شخصیت من الهام خواهد گرفت البته خوشحال هستم که هیچ وقت سر و کله اش پیدا نشد  

اعتراف می کنم برای مسئولیت سنگینی چون  ازدواج وصله ی ناجوری  هستم از طرفی من هنوز جوانی نکردم اولین سفرم را تنهایی نرفتم ایرانگردی نکردم چه می گویند آهان من هنوز به عتوان مجرد حال زندگی را نبردم بعد چرا زندگی ام را با کسی شریک شوم چرا در عقد نامه تصمیم گیری حق و حقوق انسانی ام را به عنوان  یک زن به شوهرم  واگذار کنم البته درصد کمی باخبر هستند موقع عقد نباید به راحتی امضا کنند اگر اشتباه نکنم طی یک وکالت حقوق انسانی خود را از جناب داماد پس بگیرند  

نمی خواهم منفی باف باشم اما از مادر شدن در ایران می ترسم به خصوص اگر عزیزکم دختر باشد البته او می تواند جنسیت و هویتش را خودش انتخاب کند در این رابطه حمایت صد در صدی مرا خواهد داشت چند وقت پیش به دوستی می گفتم دوست دارم اگر دخترم استعداد آواز و رقص داشت هنرش زیر زمینی نشود به خاطر حق انتخابش  از کسی معذرت نخواهد  حقیقتا  دلم می خواهد به خاطر زن بودنش با قوانین مسخره و پر از تبعیض رو به رو نشود 

فکرش را بکن من شانزده سال خون دل بخورم تا دخترم را  بزرگ کنم بعد......شدن انسان ها به خاطر خطا های غیر انسانی کار سختی نیست 

خسته شدم به خاطر همین بیشتر اوقات سکوت می کنم در پس ذهنم دارم نقشه می چینم در آینده فقط   ملک کسی نباشم من فاطی یک انسان هستم هر کسی بخواهد مرا به چشم دیگری ببیند سخت در اشتباه است  حالم را بهم می زنند در کشوری مثل این جا من بخشی از اموال عمومی آنها  هستم چه لباسی بپوشم چه رابطه ای داشته باشم چه وسیله یی سوار شوم چه کار کنم چه کار نکنم 

فقط خودم می دانم به خاطر همچین دیدی در هر برهه از زندگی ام چه قدر گریه کردم و به خودم قول دادم قوی تر شوم استقلال فکری ام را به هر طریقی که شده  بدست آورم تا مال کسی نشوم

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

 

 

 

✅ روز جهانی کودک و بامداد کتابخانه‌ها 

 

پیمان‌نامه حقوق کودک 

 

ماده ۱: کودک کسی است که سن او کمتر از ۱۸ سال باشد

 

ماده ۲: همه کودکان از همه حق های این پیمان‌نامه برخوردارند. بدون توجه به این که چه کسی هستمد، کجا زندگی می کنند، پدر و مادرشان چه کاری دارند، به چه زبانی صحبت می‌کنند ، چه مذهبی دارند، دختر هستند یا پسر، چه فرهنگی دارند، معلول باشند یا نباشد، فقیر باشد یا ثروتمند.

 

ماده ۳: همه بزرگترها باید هر چه به نفع شما کودکان است، انجام دهند و وقتی که تصمیمی می‌گیرند باید به تاثیر آن بر روی زندگی شما فکر کنند.

 

ماده ۵: خانواده شما، پدر و مادر یا کسی که سرپرستی شما را به عهده دارد مسئول پرورش، راهنمایی و حمایت از حقوق شماست

 

ماده ۶: حق طبیعی کودک است که زنده بماند. دولت باید از شما حمایت‌کنند تا زنده بمانید.

 

#شورای_کتاب_کودک 

#بامداد_کتابخانه‌ها 

#بامداد_سخنگو 

#روز_جهانی_کودک

#پیمان‌نامه_حقوق_کودک

#زینب_رنجبر 

@shorayeketabekoodak 

@bamdadketabkhanehha

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

 

 

بزرگترین سارقان  جهان کسانی هستند که انقلاب های مردمی را دزدیده اند.

گزیده سخنان شارمین میمندی نژاد 

 

من نوشت: 

در آِینده  برای جلوگیری از تکرار  دور باطل اما بعضی برابرترند جهت  شناسایی  سارقان  یک حرکت مردمی  کاش وقایع  مزرعه حیوانات جورج اورول  را در خاطر داشت 

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=