The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

۳۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

#نامه های ارسال نشده 

 

به زمان افشا گر احساسات نا باور سلام 

 

ممکنه که با گذشت زمان  توی یه اتفاق یا یه سفر بفهمی درمورد آدمهایی که سالها نزدیکشون زندگی می کردی  اشتباه می کنی مصیبته  که چه قدر با هم غریبه بودید و توی احمق  فاصله زیاد تون رو   نمی دیدی 

 

حتما روزی می یاد که دیگه با یه نفر حالا چه از خون خودت باشه چه نباشه دیگه مثل قبل نیستی و نمی شی  بر عکس قبل وقتی کنار هم هستین با هم راحت نیستن تو سکوت می کنی چون معذبی اون سکوت می کنه چون تو رو نمی شناسه تو  دوست داری زودتر تموم بشه هر کدومتون راه خودتون رو برین اون دوست داره دفعه بعدی پیش نیاد 

 

  هیچ وقت تصورش رو نمی کردم توی این سه سال گذشته با خیلی ها غریبه بشم شاید شبیه غریبه هایی شدن  که کنارشون توی ایستگاه اتوبوس می شینم شاید هم گاهی در مورد خوب بودن یا نبودن هوا حرف بزنیم  هر دو می دونیم چه با هم ارتباط برقرار کنیم  چه نکنیم  هیچ اهمیتی نداره 

 

این نامه دوم برای همه ی غریبه های زندگی منه که هنوز هستن چون من آدم ها رو با جزییاتشون می تونم به یاد بیارم برای رفع دل تنگی سعی می کنم فراموششون کنم اتفاقا عادت کردم 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

#شبه واقعیت خیالی 

 

جاناتان سرخ پوسته تو امروز به پایان نمی رسی ولی شاید در دو سه  سال آینده اصلا به تو فکر نکردم در موردت خیال نساختم اگر از من به دل نمی گیری در همین لحظه  می خواهم تمامی خیالات و رویاهایم را صرف خودم کنم 

 

در این یک سال گذشته داشتن لحظات رویایی با تو جز بهترین روزهای عمرم بود اما در این یکی دو روز اخیر فهمیدم برای ادامه زندگی نه به تو و نه به هیچ کس دیگری نیاز ندارم تنها خودم همان کسی هستم که باید عاشقش باشم 

 

برای خودم یک ایده آل مشخص کردم و کسی که می خواهم باشم شاید قبلا دختر بچه ی ساده یی بودم که تصمیم هایم از فیلتر دیگران می گذشت اما از امروز به بعد در مورد هر چیزی از خودم می پرسم راستی فاطی نظر تو در این مورد چیه ؟

 

 شاید باید باور کنی فاطمه یی که فکر می کرد غول چراغ جادویش تو باشی مرد و وقتی زنده شد  تمامی این اوهام را دور انداخته حالا خودش می خواهد به آرزوهایش برسد به آرزوهایی که برای یک زن محال است داشتن آزادی و استقلالی که از تولد تا روز مرگش در اختیار دیگران بود 

 

من به عنوان یک انسان آزاد به طور مستقل زندگی خواهم کرد کسی که  نمی تواند به او  امر و نهی کنند بالاخره روزی برای من می رسد که دست از وانمود بردارم خود واقعی ام را زندگی کنم به هیچ نر و ماده یی هم جواب پس ندهم 

 

خودم را از نو می سازم نه با کلیشه هایی که با آن قد کشیدم احمقانه است   یک زن تمامی اش در عشق خلاصه  شود من فراتر از کلمه عشق هستم شاید آزادی بی فید و شرطی باشم که از من پنهان کردند 

 

جاناتان سرخ پوسته عزیز شاید از دستم دلخور شده باشی اما اگر روزی بخواهی برای این که به تو نیاز داشته باشم و عاشقت شوم به غرور و عزت نفسم حمله کنی 

 

این همان  توطئه بیمار گونه ایست که در تمامی طول عمرم شاهدش بودم برای این که وابسته و نیاز مندشان باشم به من می گفتند زنم پس  نمی توانم بی مصرفم باید برای ادامه دادن به آنها نیاز داشته باشم 

 

نه نه  من برده هیچ کس نیستم حتی اگر کسی دوستم نداشته باشد مهم نیست فقط به خاطر دوست داشتن مرا تبدیل به موجود حقیر و احمقی نکنند که فکر می کند خودش نا کافی ایست باید برای زندگی به عقاید و نظرات آنها بله قربان گو باشم 

 

اگر می خواهی روزی عاشقت شوم قدرت و غرورم را که با جان کندن در امان نگه داشتم از من نگیر با من کاری نکن که به جای سر بلند کردن سرافکنده شوم 

 

فکر می کنم رویاهایی که گم شده بود پیدا کردم و از امروز برای این رویا زندگی می کنم رویا بودن زنی که خودش زندگی اش را ساخت به هیچ کس اجازه نداد برایش تصمیم بگیرد از اسارتی که همراهش بود خلاص شد و او تا ابد یک زن  آزاد بود 

 

جاناتان سرخ پوسته مراقب خودت باش اگر تقدیر ما رسیدن بهم باشد حتی اگر در آخرین روز جهان باشیم بالاخره بهم می رسیم 

دوستت دارم بی رحمانه است اما به شرطی که نخواهی تبدیل به زن وابسته و نیازمندی باشم که به این دلیل عاشقت شده دوستت دارم به شرطی که نخواهی بین من و رویاهایم فاصله بیندازی دوستت دارم به شرطی که نخواهی برای اثبات قدرت خودت مرا بی جان کنی دوستت دارم به شرطی که غرورم را به خاطر غرور خودت جریحه دار نکنی 

 

و اما رویاهایم چیست این زمزمه های لحظه سال تحویل است شاید بعدا در موردشان نوشتم 

 

خوشحالم که آخرین پست سال 99 در مورد خودم و خودت بود :)(:

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

+میشل دوستم داری؟

_فکر می کنم 

+دوستم داری یا فکر می کنی ؟

_چه فرقی می کنه هر دوش یکیه 

فیلم قرمز 

 

-من اونا رو قضاوت کردم من کشتمشون من زندگی شون رو ازشون دزدیدم  خودمو جای اونا نمی ذاشتم  چون همیشه جای خودم بودم 

 فیلم قرمز 

#فکاهیات ذهن خسته 

 

 

 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=

تعال إلى صدری

ولو على هیئة رصاصة...

 

به آغوشم بیا

حتی به شکل گلوله‌ای...

 

#فکاهیات ذهن خسته 

  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • فاطمه توحیدی منش ؛)(=