ساعت داشت به نیمه شب نزدیک می شد من چی کار کردم برای این که امروز حرفی برای نوشتن داشته باشم با وجود درد و بی حالی کتاب نردبان شکسته رو ورق زدم کتاب جالبیه برای پیشبرد مبحث از آزمایش های روانشناختی که در رابطه با تبعیض و نابرابری انجام شده شاهد مثال می یاره
یه نردبون فرضی رو در نظر بگیرین که موقعیت های اجتماعی رو به تصویر می کشه ماها هر کدوم توی این سلسله مراتب قرار گرفتیم کتاب ادعا می کنه توی آزمایش های انجام شده معمولا بیشتر افراد پیش فرض درستی از جایگاه خودشون ندارن چی اتفاقی می افته یا خودمون رو بالاتر از حد واقعی می دونن یا پایین تر
کتاب هر چی جلوتر می ره جالب تر می شه فرض کنین توی سفینه هستین همه چیز رو فراموش کردین هیچ پیش فرضی از جامعه ندارین به محض فرود اومدن باید انتخاب کنین کدوم جامعه زندگی کنین یه جامعه تساوی خواه هستن در جامعه دیگه افراد در موقعیت های نابرابر قرار گرفتن
آدمای معمولی در این وضعیت جامعه تساوی خواه رو انتخاب می کنه اما ممکنه یه نفر جامعه نابرابر رو انتخاب کنه
کتاب می گه از دو گروه بپرسین که آیا به نظرشون برابری و عدالت وجود داره ممکنه فردی که ادعا می کنه عدالت و برابری اجرا شده احتمالا یه آدم منفعت طلب و قدرت طلبه که از بی عدالتی ها و نابرابری های موجود به نفع خودش سو استفاده می کنه خوب معلومه که به شما بگه برابری کاملا عملی شده
خیلی دلم می خواد در موردش بنویسم اما خسته ام راستی هیچ فیلم خاصی ندیدم بنابراین هیچ چیز خاصی برای گزارش نیست
نهم اردیبهشت
می گفت تو همیشه خودت رو اذیت می کنی چرا چیزایی می بینی چیزایی می خونی که آزار دهنده است می گفت این زندگی خودش کم غم و رنج نداره حالش رو خراب کرده بودم ناراحت شده بود من برخلاف اون همیشه سلیقه ی متفاوتی توی فیلم و ادبیات دارم
کمی برای نوشتن بی حال هستم چون نوشتن داستان جدیدم شیره ی جونم رو مکیده بالاخره گرگدن رو تموم کردم فکر می کنم داستان جدیدم رو تحت تاثیر گرگدن نوشتم البته اتفافات جالبی هم افتاد چند تا کتاب خوب برای خوندن پیدا کردم که بعضی هاشون به داستان جدیدم ربط داشتن من نمی دونستم همچین دنیایی هم وجود داره حس خوبی داشت وقتی داشتم کتاب هارو ذخیره می کردم تا بعدا بخونم البته متاسفانه دزد مطالعه دارم برای ساعاتی از روز وقتم رو الکی توی یوتیوب هدر دادم باید یه فکری در موردش کنم نمی دونم هیچ راه حلی به ذهنم نمی رسه
راستش فیلمی دیدم که مرددم باید اسمش رو بیارم یا نه بی خیال بر اساس رمان
می گم یاغی چون با خودم خیلی جنگیدم کتاب جدید بخونم فیلم جدید ببینم اهنگ جدید گوش بدم داستان جدید بنویسم مدت هاست هر چیز جدید و ماجراجویی برای من تبدیل شده به یه مبارزه دشوار برای بودن چرا آدم دلش می خواد همون احساسات و افکار قدیمی کم ازار رو داشته باشه چیز جدید گاها پر خطر به خودش اضافه نکنه جز اینه که ...
ترکیب این آهنگ رو دوست داشتم گفتم شاید باید بد نباشه به اشتراک بذارمش بشنو
گرگدن،سیبل،قدغن
همون طور که به نظر می رسه در چند روز آینده به خاطر پایان نامه باید داستان کوتاه و فیلم کوتاه رو جایگزین کتاب ها و سریال های دنباله دار کنم لطفا فراموش نشه فاطی