روز هفدهم.زندان هایی که می سازند
کمی برای نوشتن بی حال هستم چون نوشتن داستان جدیدم شیره ی جونم رو مکیده بالاخره گرگدن رو تموم کردم فکر می کنم داستان جدیدم رو تحت تاثیر گرگدن نوشتم البته اتفافات جالبی هم افتاد چند تا کتاب خوب برای خوندن پیدا کردم که بعضی هاشون به داستان جدیدم ربط داشتن من نمی دونستم همچین دنیایی هم وجود داره حس خوبی داشت وقتی داشتم کتاب هارو ذخیره می کردم تا بعدا بخونم البته متاسفانه دزد مطالعه دارم برای ساعاتی از روز وقتم رو الکی توی یوتیوب هدر دادم باید یه فکری در موردش کنم نمی دونم هیچ راه حلی به ذهنم نمی رسه
راستش فیلمی دیدم که مرددم باید اسمش رو بیارم یا نه بی خیال بر اساس رمان پیانیست ساخته شده نویسنده رمان برنده جایزه نوبل شده خیلی گشتم تا ترجمه رمان رو پیدا کنم یا حتی اگه شد به زبان اصلی بخونمش متاسفانه نتونستم پیداش کنم از اون کتاب هاست که مطمئنا توی بخش لاتین کتابخونه دانشگاه نمی تونی پیداش کنی باز خدارو شکر فیلمش هست جالبتر از خود فیلم کارگردانش بود دانش آموخته فلسفه و روانشناسی نمی دونم چه قدر تحصیل در این دو رشته روی دیدگاهش تاثیر داشته اما این فیلم روانشناختی رو خوب ساخته بود کنجکاو شدم باقی آثارش رو ببینم
داستان در موزد یه معلم پیانو بود که دیگه داشت به میان سالی نزدیک می شد فوق العاده مقتدر و بی رحم د در برخورد با هنرجوهاش سرد و خشک اما یه راز داشت که اگه نمی دونستی نمی تونستی متوجه بعضی از رفتارهای معلم بشی اون تا این سن هنوز زیر سلطه ی مادر پیرش زندگی می کرد شروع داستان شاهکاره برمی گرده خونه با مادرش سر لباسی که خریده دعواش می شه و مادرش سرزنشش می کنه که چرا پولش رو هدر داده به کمدش سر می زنه متوجه می شه که مادرش بعضی از لباس هاشو پاره کرده این سرک کشیدن توی زندگی و حریم دختره بارها تکرار می شه
در کل تا آخر فیلم دوست داری یه بلایی سر این مادره بیاری چون همه ی انحراف ها و مشکلات معلم زیر سر این مادر هست اگه اشتباه نکنم به والد این چنینی می گن والد سمی بله والدین هم می تونن سمی باشن این مادر سلطه گر تمامی امور دخترش رو کنترل می کنه ساعت رفت و برگشت ، روابط جنسی و عاشقانه دخترش حتی امور مالی دخترش و روابط کاریش هر چیزی که تو فکرش رو بکنی این دختر اصلا توی زندگیش حریم شخصی نداره در کل دختره از مادرش هنوز رها نشده و به خاطر مادرش دچار عقده های جنسی و شخصیتی شده
من مدت هاست به انواع استبداد و سلطه در هر جای ممکنی فکر می کنم دلم می خواد داستانش رو بنویسم این ایده ی خوبی بود والدین مستبد والدین خودخواهی که شاید به خاطر سندرم آشیانه خالی یا هر چیز دیگه ای به بچه هاشون اجازه نمی دن مثل انسان زندگی کنن و اونا رو گروگان می گیرن اه الان یادم افتاد که کافکا هم یه پدر مستبد داشت که زندگی نامه و آثارش برای نوشتن داستان بهم کمک می کنه
معلم پیانو وقتی دچار اوج بحرانش می شه که یکی از هنرجوهاش ادعا می کنه عاشقشه و دیدن رابطه این دو تا یکی از عجیب ترین عاشقانه هایی بود که دیده بودم راستش از اون عاشقانه های لوس و غیر واقعی نبود چهره ی حقیقی عشق رو نشون می داد عشق همیشه چهره ی آبی نداره گاهی عشق روی تاریکی داره که من نمی دونم چرا ما هنرمندها نشونش نمی دیم عشق باعث می شه آدم به خاطر حسادت دست به کارهای اشتباه بزنه عشق باعث می شه گاهی برده بشی و از خود بیگانه بشی عشق گاهی باعث شرارت و حقارت آدم می شه نمی دونم چرا سینما و ادبیات اکثرا اصرار دارن یه چهره ی مثبت و موجه از عشق نشون بدن از عشق های تجاری هالیوودی کی درامایی بالیوودی خسته شدم از رمانتیک ها بیزارم چون حقیقت رو نشون نمی دن
خودم به شخصه اگه در اینده بخوام داستان عاشقانه بنویسم کاش چهره ی تاریک و مالخوریایی عشق رو به تصویر بکشم برام مهم نیست مخاطب داستان عاشقانه می خونه تا حالش خوب بشه و مثل مادام بوآری با افیون رویاهای عاشقانه زندگیش رو بگذرونه گاهی باید حقیفت رو توی صورت طرف کوبوند عشق همیشه راه نجات نیست و من هم خسته می شم از این طرز فکر که زن ها برای عشق ساخته شدن
خلاصه فراز و فرود رابطه این معلم و هنرجوش پر از موشکافی های روانشناختی و فلسفیه هر حرکتی هر حرفی که می زنن پشتش معنی ژرفی وجود داره زن میان سالی که هنوز شخصیتش شکل نگرفته اجازه ی تفکر نداره به نوعی داره خودش رو از دست می ده برای غلبه به خواسته های خودش از طریق مجله و فیلم های نامناسب یا چشم چرونی به عنوان راهکار استفاده می کنه حالا که یه نفر پیدا شده که ادعا می کنه دوستش داره همچنان سایه مادرش دنبالشه طوری که اون فرد هم متوجه این موضوع شده ازش می خواد برای یه لحظه مادرش رو فراموش کنه اما چه طوری اون حتی نمی تونه در اتاقش رو قفل کنه با این یه زن بالغه و توی شلغش موفقه حتی توی رابطه عاطفی و جنسی خودش خواسته ای از معشوقش داره که ردپای مادره توش دیده می شه این مادر باعث افول انسانیت دخترش شده بود این طرز فکر رو به دخترش القا می کرد که تو از خودت توانایی تصمیم نداری تو ادم ضعیف و بیچاره ای هستی تو نمی تونی از پس خودت بر بیای
یه سکانس بی نظیر توی فیلم هست که معلم پیانو با معشوقه اش می رن داخل اتاق و برای این که مادره وارد اتاق نشه پشت در کمد می ذارن توی یه نامه از معشوقش درخواست می کنه اونو بزنه و یه کارهایی کنه که مادرش متوجه بشه دست های دختره رو ببنده باهاش مثل یه اسیر رفتار کنه یعنی در وصف این سکانس هر چی بگم کم گفتم دختره حتی معشوقش رو که می خواد مثل آدم باهاش رفتار کنه تبدیل به موجود سمی و دیکتاتور می کنه من هنوز توی فکر این هستم که ایا پسره با اون کاری که باهاش کرد عاشقش بود یا نه ولی این نشون می ده یعنی چی وقتی می گن کسی که به خودش دید یه ادم ضعیف و قربانی رو داره باعث می شه بقیه هم باهاش مثل یه قربانی برخورد کنن این که اشفتگی های دختره رو در عمل نشون می داد نقطه قوت فیلم بود
من به یه نتیجه رسیدم گاهی ادمها یه حقیقت رو می دونن اما هنوز باهاش کنار نیومدن در مواجه با اون حقیقت اون قدر خودشون رو در معرض زخم و درد قرار می دن تا این حقیقت واقعا بهشون ثابت بشه مثل این شخصیت که می دونه ادم ضعیف النفسی هست اما از پسره می خواد این حقیقت رو بهش نشون بده مثل وقتی که یه نفر یه آدم خائن رو دوست داره و می دونه که باید ازش جدا بشه اون قدر کنار این ادم می مونه اون قدر کثافت کاری های این ادم رو می بینه تا یه روز با حقیقت کنار بیاد
بریم سراغ گرگدن چرا توی این نمایشنامه تنها کسی انسان موند که اصلا فکرش رو نمی کردی چرا اون اصالت انسان بودنش رو حفظ کرد چرا کسایی که زیاد ادعاشون می شد در برابر این پدیده تسلیم شدن باید یه زمانی سر فرصت دوباره این نمایش نامه رو بخونم
- ۰۲/۰۲/۰۵