The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

روزهجدهم.سلیقه ی نا کوک من

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۰۵ ق.ظ

می گفت تو همیشه خودت رو اذیت می کنی چرا چیزایی می بینی چیزایی می خونی که آزار دهنده است می گفت این زندگی خودش کم غم و رنج نداره حالش رو خراب کرده بودم ناراحت شده بود  من برخلاف اون همیشه سلیقه ی متفاوتی توی فیلم و ادبیات دارم به نوعی فکر می کنه من توی انتخاب هام عتیقه ام  به  خاطر همین فکر می کرد نباید عنکبوت مقدس رو تموم کنم می خواستیم با هم ببینیم چون از حساسیتش خبر داشتم از قبل تمامی صحنه ها ی نامناسب رو مشخص کرده بودم که اگه اونجا رسید فیلم رو جلو بکشم خودم هم معذب بودم و اون صحنه هارو یکی در میون جلو کشیده بودم خیلی بهت زده بود حتی وقتی بعدا بهش گفتم دارم یه مستند در مورد سعید حنایی می ببینم همون واکنش رو نشون می داد فکر نمی کرد سعید حنایی همچنین پیشینه ای داشته باشه 

هر دو اقتباس رو دیدم هیچ کدومشون به پای مستند مازیار بهاری نمی رسیدن واقعا همچین منبع دست اولی داشتن اما از پس پرداختش به خوبی  برنیومده بودن  در واقع  فیلم ها از خود مستند الهام گرفتن چون  این تاثیر در شکل گیری  طرحشون کاملا  مشهود بود یعنی اگه فقط مستند رو ببینین کفایت می کنه فیلم ها حرف تازه ای برای گفتن ندارن حتی نتونستن توی به تصویر کشیدن قتل های زنجیره ای موفق عمل کنن 

تا حدودی عنکبوت مقدس سعی کرده وفادار بمونه   البته  به نظر من می تونست  موفق تر عمل کنه توی بعضی از سکانس ها خودنمایی کارگران همه چیز رو فدا می کرد به جای این که تلاش کنه ایدولوژی سعید حنایی یا انگیزه اون  رو در عمل نشون بده خیلی مستقیم گویی می کرد حتی نتونست بی دفاعی و انسان بودن زنان روسپی رو ملموس تر  نشون بده  به نظر من   گفتمان کارگردان توی فیلم خوب پیاده نشده بود اما این فیلم یه امتیاز داشت نشون دادن دشواری های خبرنگاران زن واقعا دیدنش دردآور بود که چه طور توی شغلشون مورد آزار قرار می گیرن و به خاطر زن بودن باهاشون تبعیض آمیز رفتار می شه 

خلاصه کاش هیج کدوم از فیلم هارو نمی دیدم فقط مستند رو نگاه می کردم راستش برای نوشتن رمان جنایی جدیدم خیلی بهم ایده داد رمانی که نمی خوام توی ایران منتشرش کنم 

بگذریم چه طوری برداشت اشتباه از  یه ایدولوژی خاص و جانبداری متعصبانه می تونه از یه آدم قاتل بسازه و اونو متوهم کنه توی مستند سعید حنایی می گفت من اصلا نمی دونم چرا بهم می گن  قاتل اصلا کلمه ی قتل رو قبول ندارم من اقدام کردم یا من بر می گشتم به صحنه ی قتل تا واکنش مردم رو ببینم اکثرا واکنششون مثبت بود 

 یه اصطلاح فقهی توی مستند گفتن که متوجه مفهومش نشدم اما فکر کردن بهش وحشتناک بود وقتی بعضی ها این عمل رو تایید و تحسین می کردن توی یه کتاب خوندم هیج زنی تنش رو نمی فروشه مگه این که جامعه اون رو به این سمت کشونده باشه وقتی جامعه خودش فقر و نابرابری رو گسترش می ده وقتی یه زن مجبور می شه برای تامین زندگیش تن به همچین کاری بزنه کی مقصره خوب جامعه  اگه بستر مناسب محیا می شد شاید اون زن معتاد نمی شد شاید اون زن تنش رو نمی فروخت کاش سعید حنایی به جای این پیش داوری ها می فهمید اون زن چه مسیری رو پشت سر گذاشته 

بی خیال امروز یه مجموعه داستان خوندم که فقط از دو تا داستانش خوشم اومد :

این مجموعه را به جز دو داستان زندان و تغییر در مد اصلا دوست نداشتم شاید به خاطر همین سر سری خواندم من بیشتر دید محتوایی به داستان ها داشتم تکنیک و فنون نوشتن داستان مدنظرم نبود پس دوست نداشتن من معیاری برای خوب بودن یا نبودن اثر نیست چون داستان های این مجموعه برگزیده جایزه ا.هنری هستند و لابد برای برگزیده شدن مولفه های منحصر به فردی داشتند.

داستان تغییر در مد، تحول های ناگهانی و رواج دیوانه وار صنعت مد را به سخره می گیرد پیش از خواندن این داستان تا به حال به مد از این منظر نگاه نکرده بودم و نویسنده دریچه ی جدیدی رو به من گشود به نوعی قدرت مد را نشان داد راستش وسوسه شدم در مورد تاثیر مد و فرهنگ آن بیشتر مطالعه داشته باشم .

جهانی را تصور کنید که زنان تحت تاثیر مد به لباس های چند لایه و پوشیده علاقه مند می شوند این علاقه به پوشیدگی کم کم به سمت افراط کشیده می شود لباس ها روز به روز دست و پاگیر می شوند حتی صورت ها پوشیده می شود تا این که یک روز این مد پس از مدتی از رواج می افتد نویسنده در روایت از رواج و افول ناگهانی مد طنز و جهان بینی خاصی داشت .

داستان زندان با توجه به سوژه ای که به آن پرداخته بود قابل توجه بود خانواده ی چینی آمریکایی پس از مرگ دخترشان تصمیم می گیرند از طریق رحم اجاره ای دوباره بچه دار شوند.اگر بخواهم داستان را در یک جمله توضیح دهم شاید این نقل و قول از کتاب ادای دین کند خانواده ای که برای رفع تشنگی موقت زهر می نوشند و موقعیت انسان هایی را روایت می کند که زندانی یکدیگر می شوند بی آن که خودشان خبر داشته باشند.

  • ۰۲/۰۲/۰۷
  • فاطمه:)(: