به نظر من اگر یک نفر را بخواهند بی صدا و خاموش بکشند باید نا امیدش کنند چون خیلی شیک و مجلسی آدم را از زندگی می اندازد می خواهی هر کاری انجام بدهی پیش خودت می گویی خوب تهش چی گیرم که من تلاش کردم و از پا نیفتادم من که می دانم عاقبت به خیر نخواهم شد بهتر نیست از همان اول شروعش نکنم
انگار که یک حشره باشی و در یک عسل گیر بیفتی قبل از این که تقلا کنی بدانی فایده ای ندارد انگار که باز یک حشره باشی که در یک لیوان گیر افتاده باشی خودت هم خبر نداشته باشی بعد هی به در و دیوار وز وز کنان کوبیده شوی آن قدر درمانده شوی که هیچ وقت متوجه نشوی یک روزنه ی فرار بالای لیوان گذاشته اند اما من بیشتر حشره ای شدم که بالهایم خیس شده از همان آغاز نگاهش به روزنه است ...
من یک خط قرمز سفت و سخت دارم این که هر جریان فکری سیاسی حالا با هر جهت گیری از کودک و نوجوان استفاده ابزاری کند
برای مثال عزیزانی در این روزها با این که واقف هستند پس از سه سال قرنطنیگی بعضی از دانش آموزانشان نمی توانند روان از روی یک متن بخوانند در نوشتن یک متن ساده عاجز هستند از حساب و کتاب عادی ریاضی باز می مانند نمی دانم واقعا غیر منطقی ایست اگر از شما خواهش کنم به عنوان یک معترض اعتراض و مطالبه خود را به شکل دیگری بیان کنید هزاران راه برای مطالبه گری هست اما در این شرایط بحرانی که کودکان پس از سه سال قرنطینگی کورنا نیاز به توجه بیشتری در مسیر تحصیلی دارند آنها را به عنوان اهرام فشار قربانی نکنید
امروز وقتی شنیدم برخی به نشانه ی اعتراض از رفتن به مدرسه سر باز زدند با این حرکت موافق نبودم به نظرم منطقی نبود چون به وضع دانش آموزانی فکر می کردم که به اندازه کافی قرنطیگنی کرونا سواد آنها را نشانه رفته است و اگر کاری نشود در آینده این یک بحران جبران نشدنی ایست
درد یکی دو تا نیست زجر آور است کاش واقعیت نداشت این روزها برای سرکوب از کودکان و نوجوانان زیر سن قانونی استفاده می شود که این نیز یکی از نمودهای استفاده ابزاری از کودک و نوجوان از طرف جریان مقابل است
نوجوانانی که حتی دیده شده نمی دانند چه طور باید یک باتوم به دست بگیرند و چه کسی ایست که نداند امنیتشان در این شرایط در خطر است
تا کی در این کشور هر جریان فکری برای پیشبرد منفعت خود کودکان و نوجوانان را سپر بلای خود قرار می دهد به جای آن که حافظ حقوق کودک و نوجوان باشد امنیت و جان آنها را به خطر می اندازد از همه بدتر بی آن که به او مجال تفکر و منطق بدهد عقاید خود را با سرنگ تزریق می کند ...
واقعا جای تقدیر دارد جمعی از فعالین کودکان و نوجوانان در برابر استفاده ابزاری در جهت احقای حق کودک و نوجوان بیانیه زیر را به موقع منتشر کردند :
💠 بیانیه بیش از ٨٠٠ فعال ادبیات و هنر کودک و نوجوان
تنها او پایدار است
این روزها در میان مردم خشمگین و دادخواهی که در اعتراض به کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی، دختر ۲۲ سالهی سقزی، به خیابان آمدهاند، نوجوانان بهجانآمدهای نیز هستند که به امیدِ مشترکِ رقمزدن آیندهای روشن و عاری از بیعدالتی و جبر و سرکوب به اعتراضات پیوستهاند.
تأسفبار و دردناک اینکه، به سیاق گذشته و به جای شنیدن اعتراضها و فراهمآوردن اسباب رضایت و آرامش معترضان، شماری کشته و زخمی و بسیاری دستگیر شدهاند. مشاهدات میدانی نیز از حضور نوجوانان زیر ۱۸ سال در واحدهای ویژهی نظامی و انتظامی حکایت دارد.
ما، جمعی از نویسندگان، مترجمان، روزنامهنگاران، تصویرگران، ناشران، مروجان کتاب، مربیان و دیگر فعالان فرهنگی و هنریِ حوزه ادبیات کودک و نوجوان، ضمن همراهیِ قاطع با هموطنان دردمندمان، با صدای بلند اعلام میکنیم بر اساس مفاد پیماننامهی جهانیِ حقوق کودک و همینطور قانون حمایت از اطفال و نوجوانانِ ایران، پاسخ هیچ معترضی، به ویژه معترض نوجوان گلوله و جای او در زندان نیست.
ما مجدانه خواستار آزادی فوری نوجوانان بازداشتشده و پایاندادن به سرکوب خونینِ معترضان هستیم. به علاوه، به صف کردنِ عدهای نوجوان مسلح با پوشش نظامی در برابر مردم معترض، مصداق بارز نقض حقوق کودک و استفادهی ابزاری از آنهاست؛ بیتردید این شیوهی برخورد با نوجوانان برای آمران عواقبی ناگوار و غیرقابلجبران در پی خواهد داشت.
اولین نامه به خودم
برای فاطی که آرزو می کنم یه روز خودش رو پیدا کنه
خیلی ترسیده خیلی احساس تنهایی می کنه کاش توی این شرایط بیشتر کنارش بودم کمترین کاری که از دستم بر می اومد توی بغلم قایمش می کردم نمی ذاشتم با چشمای خودش کشته شدن رویاهاش رو ببینه جای اشک هاشو می بوسیدم با موهاش بازی می کردم بهش می گفتم من و تو باید زنده بمونیم چون خیلی چیزا توی زندگی به خودمون بدهکار هستیم بوسه های پر حرارت فرانسوی، رقصیدن های بی وقفه هر جای شهر، دنبال هم دویدن زیر بارون و دراز کشیدن روی کف خنک خیابون
می دونم این روزها یه صدایی از تاریکی بهمون می گه تو اگه به آزادی، عشق و رویا پردازی باور داری باید بمیری اما ببخشید من نمی تونم زندگیم رو بهتون بدم حداقل امروز نه
من هنوز با اون از کوه بچگیم بالا نرفتم و باهاش غروب رو از اون بالا تماشا نکردم من هنوز بهش نشون ندادم چه قدر توی روزای برفی خوشگلترم من و اون هنوز سفرمون رو شروع نکردیم نه نه نه هر جوری که می تونن بخوان زندگی رو ازمون بگیرن اونا نمی تونن یه چیزی رو تغییر بدن این که من دوستش دارم یعنی این براش کافی نیست تا قوی بشه روی پاهای خودش بایسته به حرفشون گوش نده فاطی حق من و تو مرگ نیست طاقت بیار با هم ازش می گذریم حداقل برای من که کافیه اره می دونم از خواب با وحشت می پرم یهو می زنم زیر گریه اما باید قوی بمونم چون بهم نیاز داری اون هم وقتی که هر جور می خوان بهمون ثابت کنن نباید زندگی کنیم
من امیدوارم من عاشقم من رویاپردازم تو هم همین طور رویات رو فراموش نکن بهش امید داشته باش عاشقش باش نصحیت نمی کنم همین که شروع کردم بهت یادآوری کنم نکنه باورشون کنی جام شوکران رو سر بکشی یه امید و خوشحالی توی جونم دوید یه کوچولو ترس رو احساس نمی کنم کم کم و یواشکی زندگی رو ادامه می دم
می دونی بهشون می گم امروز نه فردا حتما قول می دم بمیرم روز بعد باز بهشون می گم امروز نه قول می دم فردا بمیرم ...
اون فیلم رو دیدین تام هنکس کشورش دیگه وجود خارجی نداشت مدارکش از اعتبار افتاده بود نمی ذاشتن برگرده به کشورش و از طرفی نمی تونست جای دیگه بره توی فرودگاه بلاتکلیف گیرش انداخته بودن حالا صد در صد حسش رو می فهمم امروز چند بار چشم هامو بستم دلم می خواست برم یه جای دیگه به قول پالت حتما اشتباهی شده این جا شهر من نیست مخصوصا وقتی با فیلتر شکن سرور کشورهایی رو انتخاب می کنم که به نسبت رفاه و امنیت اجتماعی دارن زندگیشون تعادل و ثبات داره هر تلاشی کنن ثمرش رو می ببین خدایا باز دارم گریه می کنم
نمی دونم چی شد بالاخره رفتم بالا تا به پسر بچه های تخس ساختمون بگم یک کم آروم تر با کفش های آهنی شون بالای سرم رژه برن آخ آخ یهو وسط حرف زدن صدام لرزید نزدیک بود بغضم بشکنه اصلا نمی دونستم چی بگم بچه ها هم توش مونده بودن حتما بعدا مسخره ام می کنن ولی دیگه این اوج نامردی بود این قدر سر و صدا کنن با این که می دونن اتاقم زیر مرکز سر و صدای اونهاست
عصبی هستم به اندازه ی کافی امروز از خفگی مردم و زنده شدم چون رویاهام داره جلوی چشم هام نفس های آخرش رو می کشه نمی تونم در موردش صبحت کنم فقط خیلی وحشت ناک احساسش می کنم شروع کشته شدن اونچه که آینده من رو می ساخت وقتی برای بعضی ها تعریف می کنم می گن فاطمه چیزی نیست انشاالله هر چی خیره پیش می یاد ولی من نیاز به شنیدن این حرف ندارم وقتی من چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
این جا می نویسم اره باید باور کنم امروز شروع کشته شدن یک سال خورده یی زحمات من بود کاش یکی چشم هامو می بست توی آغوشش قایمم می کرد نباید این لحظه دلخراش رو می دیدم مثل مادری که بدن گرم بچه اش رو بین دست هاش گرفته و بچه اش داره توی بغلش جون می ده قلبم درد می کنه خیلی سخته مخصوصا وقتی یکی دیگه داره این کار رو باهام می کنه این انتخاب زندگی من نیست بی انصاف ها خیلی بی رحمانه دارن بهم تحمیل می کنن
این متن خیلی شخصی بود معمولا خیلی کم در مورد زندگی شخصی خودم مخصوصا وقتی این قدر آشفته باشم می نویسم اما این بار می خوام ثبتش کنم دوست دارم یه نفر شاهد باشه یه سال آینده همین موقع چه طور بهم گذشت واقعا به همون ترسناکی بود که خودم فکر می کردم یا این که نه ابتکار عمل خرج دادم برای جبرانش مسیرم زندگیم رو توی یه راه دیگه پیش بردم
الان می نویسم وقتی امروز این اتفاق افتاد یعنی چیزی که همیشه ازش می ترسیدم فکرم بهم ریخته است یه عده که کمابیش توش نقش داشتن بیشتر من رو مشوش کردن نمی تونم فکر کنم بهترین تصمیم کدومه همه می خوان ذهنم رو بهم بریزن از چپ و راست پریشونم می کنن به سال آینده این موقع نتیجه اش رو می نویسم فاطی من تونستم زندگی مو نجات بدم اجازه ندادم باهام مثل قربانی برخورد کنن
محبوب من در ... نظامی به قرن های دور می برمت در عصری که محتوای شبکه های مجازی نسل ما در نسخ دیجیتالی ذخیره شده است و مثلا قسمت من و تو در قسمت تاریخ عاشقانه قرار داده باشند می دانی پس از تفسیر زبان باستانی آنها از پس معنی... بر نخواهند آمد به خاطر همین تحقیقات گسترده و پژوه های کلان برای کشف ... خواهند گذاشت اول فکر می کنند ... یک معنا دارد که امیدوار هستم تنها به این نتیجه اکتفا نکنند شاید پس از تحقیق های بی شمار به این نتیجه برسند... گسترده تر از حرف هاست سه نقطه های ما در جملات، کلمات معمای لاینحل قرن های دور خواهد بود اما من و تو می دانیم...یعنی بقیه اش را نمی دانم یعنی بقیه اش را می دانم اما نمی توانم حرف بزنم یعنی خیلی حرف دارم ولی به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن یعنی حرفی که اجازه نداریم در موردش حرف بزنیم
امروز خیلی می تر... تو چه طور تو هم وح... داشتی هنوز باور نمی کنم دروغ چرا گر... کردم دوباره در... گفتند برای حقیقت نیاز داشتم کنارم باشی خودم را برای ب... اتفاقات باید آماده کنم دلم می خواهد یک روز بیدار شوم و احساس کنم زنده بودنم گن.. نیست لحظه ای نیست که از خودم نپرسم نکند آخ... باشد آدم های کنار ساحل خبر ندارند از ما که در طو... جا... می دهیم تازه اگر بفهمند جای ما نیستند که در یک سقوط هزار تو ....
دیروز برای لاشه یک سوسک وسط راه که به این ور آن ور شوتش می کردند آرزو کردم در زندگی بعدی اش پروانه شود از این عجیب تر از حجم زشتی این ایام حتی به ساختار آزادانه طی دستشویی غبطه می خوردم و قشنگتر می دانستمش انگار ماهیت آدمی داشت وقتی یک نفر در آن حوالی یادآوری کرد این طی است به آن دست نزنم کجایش قشنگ است به کجا ها که نرفته است فکرم جای دیگری بود نه تنها طی بلکه موجودیت آینه ها و قاب های روی دیوار دانشگاه بیشتر از من رسمیت ...
راستی قلب غزاله، حدیث،مینو و مهسا دیگر نمی ت..د تو خبر داری دف.. ب.. نو... ک..
من هنوز اصرار آدم ها را برای این که حتما جز گروه خاصی قرار بگیری وگرنه از همه جا رانده شده ای نه درک می کنم نه می خواهم قبول کنم که حتما باید جز یکی از این گروه ها باشم بر اساس ظاهر یا برخی از عقایدم برچسب خاصی بر خودم بزنم و بر اساس اصول از پیش تعیین شده این گروه ها واو به واو عمل کنم حتی اگر در برخی از مواقع بی منطق و غیر انسانی رفتار کنند چشم هایم را ببندم و رفتارشان را تایید کنم همیشه همین توقع را دارند شاید من اشتباه می کنم ولی از من پیروی کور کورانه نخواهید فاطی چون هم شکل ما هستی همچین توقعی از تو داریم :/
بی منطق گروه خاصی را نمی پذیرم چون تجربه نشانم داده است که حتما باید بی چون و چرا با این جماعت پیش بروم و طبق انتظارات آنها رفتار کنم در حالی که باید تلاش کنم دور از تعلق در بی رنگی به صدای همه ی افکار گوش بدهم در زندگی ام به همه مجال حرف زدن بدهم رفتارم با کسی به خاطر رنگ، مذهب ، گرایش جنسی، معلولیت تبعیض آمیز و خشونت آمیز نباشد البته قبول دارم آرمانی به نظر می رسد
برای من احترام به عقاید هر دار و دسته ای تا جایی جایز است که حق حیات را از یک انسان نگیرد یا به یک انسان آسیب نزند در واقع هر عقیده ای حال با هر تفاوتی اگر منجر به انسانیت، صلح و دوستی شود محترم است اما اگر هر عقیده ای یا رفتاری از جانب یک فرد مذهبی یا غیر مذهبی به انسانی آسیب وارد کند نمی پذیرمش
بله ممکن است از این به بعد پای صحبت هر مذهبی یا غیر مذهبی پشینم با دنیای متفاوت هر دو آشنا شوم برای من آن قسمتی از باورشان زیباست که باعث شود به خاطرش آدمها همدیگر را دوست داشته باشند و زندگی را برای یکدیگر بهتر کنند پس اگر یک فرد غیر مذهبی یا مذهبی فرقی ندارد یکی از باورهایش منجر به انسانیت شد برای من محترم و دوست داشتنی ایست
بابا حرف من این است به قول مولانا کاش به هر جمعیتی نالان شد جفت خوشحالان و بدحالان شد ممکن است فکر به خصوصی داشته باشند که در آن یک انسان کمتر آسیب می بیند یک انسان بیشتر خوشحال باشد از درد و رنج یک انسان جلوگیری کند
از طرفی اگر هر کدام از این گروه ها به خاطر یک باور یا یک تلقی به خصوص عملی غیر انسانی انجام بدهد و حق حیات انسانی را زیر سوال ببرد مطمئنا حمایت نمی کنم بلکه وظیفه دارم همراهی نکنم به ایشان حالا اهل هر گروهی که باشند یادآوری کنم عزیزم داری با این باور به خصوص به انسانی آسیب می زنی
می دانم در حد نظریه است می دانم زمان می برد تا بخشی از وجودم شود اما چه در زمان کارشناسی چه الان بیزارم از این که یک طناب بین دو گروه مذهبی و غیر مذهبی باشم که بخواهند مرا سمت خودشان بکشانند هر دو حق مطلق نیستد هر دو همیشه درست نمی گویند هر دو همیشه منطقی فکر نمی کنند بنابراین باتوجه به وقایع این روزها من هم فکر می کنم این عقیده درست است که هر کسی حق انتخاب برای پوشش و بدنش داشته باشد
گویا آدم هایی مثل من قرار است این روزها زیاد فحش بشنوند اما از این به بعد نمی خواهم خودم را به تجربه ی زیسته ی یک گروه خاص محدود کنم و خودم را از دیدن جهان های دیگر محروم کنم دنیای هر آدمی می تواند برای من داستان نویس جالب باشد
ایده آل من این است از این محدوده فراتر بروم در معبدی یا یک کلیسا با یک هندو یا یک کیش حرف بزنم در یک بار ال جی بی تی کیو با یک فعال اقلیت جنسی گفت و گو کنم در مسجدی با یک طلبه گفت و گو داشته باشم بله بله من می خواهم با چند صدایی با دگری ها گفت و گو کنم این ایده آل من است تا جست و جو کنم در کدام نقطه از باور و تفکرشان انسانی رنج کمتری می برد انسانی خوشحال تر است انسانی متحمل درد نمی شود یا در کدام نقطه از باورشان خشونت و تعصب دیده می شود
کاش بشود اما اگر هم مجالش پیش نیامد چون آدمی همیشه ایده آل هایش عملی نمی شود حداقل یک جایی سعی کردم حرفش را بزنم در موردش فکر کردم یا در رفتارم نشانش دادم البته یادآوری کنم در حال حاضر همچین باوری دارم بعدا نمی دانم چه اتفاقی خواهد افتاد شاید نتوانستم نشانش بدهم
ببخشید سرتان را درد آوردم در ذهنم ورم شده بود نیاز داشتم جایی باشد که آزادانه مطرحش کنم اگر اشتباه نکنم یکی از بچه ها می گفت آدم هایی مثل من فحش می خورد اما فکر می کنم بد نیست وجود داشته باشم سعی کنم از این درونمایه در داستان هایم استفاده کنم قبلا خجالت می کشیدم و نگران بودم که شاید برخی قضاوتم کنند ولی الان احساس می کنم در حال حاضر ضرورت دارد
می خواستم یاد آوری کنم تعصب و خشونت در شکل هر باوری زشت و زننده است چه زمانی که ادعای مذهب داشته باشی چه زمانی که به مذهب باور نداشته باشی اگر با هر باور و عقیده ای متعصب باشی و با یک انسان به خاطر مطابقت نداشتن با تعصب هایت خشونت آمیز و تبعیض آمیز رفتار کنی مرتکب یک عمل غیر انسانی شدی
من خودم را از این دور باطل مبرا نمی دانم در برخی از برهه های زندگی ام چه زمانی که باور مذهبی داشتم چه در حال حاضر که به آن متعهد نیستم گاهی اوقات همین اشتباه را داشتم در اماکن عمومی به زنی که حجاب نداشت به شکل یک موجود فضایی غیر معمولی نگاه کردم یا همین هفته گذشته در سلف دانشگاه به دو خانم محجبه همین دید را داشتم به گونه ای که شاید سنگینی نگاهم را احساس می کردند
اعتراف می کنم زمان برد تا متوجه اشتباه خودم شوم و تلاش کنم خودم را اصلاح کنم نمی دانم عملی هست یا نه ولی در این روزها کاش آموزه ی استاد بزرگوارم در وجودم نهادینه شود حقیقت فقط در نزد من نیست حقیقت یک مفهوم متکثر در نزد همه است در واقع همه به نوع خود حق دارند...
من تنها حق مطلق نیستم هنگامی که فکر می کنم خیلی خوب و بی نقص هستم باید به موجودیت خودم شک کنم چون هر لحظه ممکن است از این موجود هر عملی سر بزند باور دارم ما موجوداتی هستیم که یک هیولا و یک آدم همزمان در درونمان زندگی می کند این دو نیروی متضاد دائما در جنگ و جدال هستند که خود را در افکار و رفتارمان نشان بدهند
گاهی هیولا پیروز می شود و هر آنچه را که نباید می کند پس برای من حجاب از سر کشیدن از زن محجبه به اندازه ی حجاب گذاشتن بر سر یک زن که به آن باوری ندارد به یک اندازه ناراحت کننده و زجر آور است
این روزها بعضی ها خشمگین و احساساتی هستند متعصبانه ممکن است با هر طرز تفکری که دارند زنی را چه محجبه چه بی حجاب از حق انتخاب بر بدنش محروم کنند و با او خشونت آمیز رفتار کنند متاسفانه به این شکل خشونت و تعصبشان را نشان بدهند حجاب از سر زنی بکنند یا بر سر زنی حجاب کنند
خواهر من برادر من کاش یادت باشد تو چه مذهبی باشی چه مذهبی نباشی چه بینابین باشی چه جز هیچ کدام نباشی اگر به خاطر تعصب هایت به خشونت بی جا متوسل شدی راه را اشتباه رفتی ما در جهان نسبیت زندگی می کنیم هیچ کس حق مطلق نیست بلکه حقیقت در نزد همه پراکنده است