خباثت
وقتی زنگ زده بود من به روی خودم نیاوردم وقتی می خواست با هم برگردیم من بهانه آوردم از همه جا بی خبر به شکل های مختلف به احساسات این بشر آسیب زدم
خودش که حرفی نمی زند اما من از خودم انتظار داشتم درک کنم اگر گاهی اضطراب دارد گاهی زیادی انرژی منفی دارد گاهی خودش را قبول ندارد گاهی خود واقعی اش نیست گاهی نیاز به امنیت و اطمینان خاطر دارد
واقعا من چرا این قدر کم عذاب وجدان دارم خیلی ساده است بی آن که خودم بدانم از روز اول از او نفرت داشتم چون مرا یاد حاطرات تلخم می اندازد چون فکر می کنم ریاکار است از همه بدتر از بالا به پایین نگاهش می کنم یعنی من فاتحه هر رابطه ی کاری تحصیلی یا دوستانه ای را می خوانم اگر خودم را با ارزش تر فرض کنم و فراموش کنم طرف مقابل به اندازه ی من انسان است و به نوع خودش ارزشمند
نمی دانم چه طور توصیح بدهم بعضی مواقع در یک رابطه به خاطر فضای فکری طرف عاقلانه است زیاد بهم نزدیک نشویم یا شاید به خاطر احساس خود برتر پنداری که با دیدن سبک شخصیتی این آدم در من بوجود می آید بیشتر صلاح را در این می بینم در صورت امکان اصلا با هم صمیمی نشویم
قرار نیست از همه ی آدم ها خوشم بیاید فقط همین کافی ایست که نسبت به او رحم داشته باشم یعنی نفرتم از طرف مقابل به این درجه نرسد که به انسانیتش توهین کنم وگرنه هر چه قدر خودم را مجبور کنم ممکن نیست همه را دوست داشته باشم به خصوص وقتی که از همان روز اول بی دلیل از یک نفر خوشم نمی آید و نخواهد آمد
من اعتراف می کنم امروز برای این بشر یک آدم سمی بودم نه از من کمتر است و نه من از او مهمتر تا روزی که به همچین باوری نرسیدم نمی توانم به خودم اجازه بدهم مثل سابق نا خواسته با زبان بدن یا زبان گفتار آزارش بدهم
بهتر است تا اطلاع ثانوی دو تا غریبه باشیم دوست ندارم کنارش باشم در حالی که فکر می کنم من از او مهمتر هستم یا عقلم بیشتر می رسد
- ۰۱/۰۷/۲۴