حواسم بود ولی باز هم امروز ته کشیدم
پیش آمدن یه حادثه رو تصور کن که همه ی اون کسایی که فکر می کنی حواسشون بهت هست تنها رهات می کنن چون باید اول خودشون رو نجات بدن توی این هاگیر واگیر یه نفر که اصلا انتظارش رو نداری خودش رو بهت می رسونه نجاتت می ده همش ازش می خوای برو من از ترس و درد فلج شدم تو جون خودت رو نجات بده ولی محکم تو رو بچسبه جایی نره
چرا همیشه باید بهت ثابت بشه در مورد خیلی ها اشتباه کردی یه بار هم این جوری پیش بیاد یکی که خودت نمی دونی اون قدر دوستت داشته باشه که به خاطرت از همه چی بگذره و دقیقا اون لحظه تو کنارش باشی
جاناتان سرخ پوسته سلام جانم
من و تو حرف های زیادی با هم داریم مثل این که بهم می گن داستان هام چرت و پرتن یا این که خودم می خوام برلین غربی قلبمو حداقل شده به تو نشون بدم نمی دونم چه قدر این خبر ها روی تو تاثیر داره ولی حتما شنیدی از مرد و زن هایی که می خواستن سر پل خودکشی کنن مردم خیلی تقلا کردن نجاتشون بدن ولی اونا واقعا می خواستن بمیرن
جاناتان من برات خیلی می ترسم زنده موندن توی این خراب شده یه معجزه است آدم باید خودش تصمیم بگیره ادامه بده تو رو نمی دونم اما تو یکی از انگیزه هامی دیوونه کنار جنون نویسندگی گذاشتمت اینو خوب یادت باشه
یادم رفته چه رویاهایی داشتم اما این دلیل نمی شه دست از تلاش بردارم می گم اگه قراره من و تویی نباشیم من بخشی از روحم همیشه دنبال توئه و این هیچ وقت عوض نمی شه یه جواریی من کنار خودت فرض کن هر چند که قدرت تخیل من این قدر قوی نیست
توی خیال هام با تو زندگی می کنم شاید ته دلم می خوام تصور کنم چه شکلی هستی از چی خوشت می یاد شخصیتت چه طوریه تا طبق واقعیتت بهت فکر کنم اما رویا پردازم تو رو بهتر از هر کسی که هست به نقش می کشم کله شق و نترس در هر لحظه یی خلاقه حرف خودش رو می زنه چیزایی رو می بینه که بقیه بهش توجه نمی کنن
این رسم همیشگی منه که توی شبه واقعیت های خیالی به تو یادآوری کنم که چه قدر با ارزش هستی هر چند که شاید این نامه ها دستت نرسه من به فرستادن انرژی مثبت اعتقاد دارم امروز که یه کبوتر سفید روی دیوار خونه تون نشست بدون که من فرستادمش ولی شاید یه سال دیر تر
یه سال پیش شاید همین موقع ها بود که بچه های هنر فارغ التحصیل شده بودن به این مناسبت یه کبوتر سفید خریده بودن که آزادش کنن من قفس کبوتر رو کنار در چوبی دیدم با خودم گفتم حتما خبریه یک کم دست دست کردم که نرم سر کلاس و بفهمم قضیه چیه
بچه های هنر آرزو می کنن و بعد کبوتر رو رها می کنن من همون موقع از ته دلم خواستم کبوتر حرف هامو به تو برسونه این که چه قدر منتظرتم چه قدر دوستت دارم
باید به همون ساختمونی بریم که هیچ وقت نساختنش مثل پنت هاوس می مونه توی اخرین طبقه غروب خورشید رو تماشا کنیم باید از درخت بالا بری برام بچینی باید سیم ظرف شویی مو چتری کوتاه کنی هر چند که بعدش باید با صفر بزنیش :( خیلی باید های دیگه هست که راز من و توئه فقط صبر داشته باش این روزا هم می گذره
شاید گاهی فکر کنیم توی این قرنطینه شبیه سیب گندیده هستیم که زیادی مونده یعنی احساساتمون رو می گم
#شبه واقعیت خیالی
برای اولین بار توی روز مرد یک نفر به من تبریک گفت این جوری رویم کم شد دیگر یکی از دوستانم را مسخره نکنم که تا ترم آخر توی سامانه دانشگاه اسمش آقا ثبت شده بود و تازه برایش پیام های مربوط به برادران را می فرستادند
از پارسال که همین موقع ها موهایم را از ته زدم نمی دانم این کلنیک پوست و مو گور به گوری از کجا شماره ام را پیدا کرده یک بند پیامک می دهد بیا مو بکار جالب است که با وجود بلاک شدن های بسیار باز هم راهی پیدا می کند تا مرا کچل کند و حتما می گوید اشکال ندارد آقای کچل بلاک کن مرا ما را از در بیرون بینداز ملت ما قوی تر می شود از پنجره می آید
امشب واقعا بیشتر از همه مقدمات شادی روح مرا فراهم آورد در آستانه روز مرد با یک شماره جدید پیام داده قهرمان زندگی روزت مبارک
بعدش این بار پیشرفت کرده پشت بند این جمله استیکر یک مردی را گذاشته که یک من ریش دارد با چشم های خندان نگاهم می کند زیرش هم نوشته تخفیف اقساط هدیه کاشت
بر خلاف همیشه شماره تماس هم گذاشته به نظرتان من فردا به این شماره زنگ بزنم و صدایم را کلفت کنم تشکر کنم که برای اولین بار توی زندگی یک نفر قهرمان هستم با ریش هایی که خودم نمی دانستم دارم بعدش بپرسم شاید خودم یادم نیست در زندگی قبلی مرد بودم و قهرمان ایشان بودم منتهی چون شرایطش نبوده الان روزم را تیریک گفتند
باید زیاد درباره اش فکر کنم چرا باید در یک لحظه تصور مرد بودن هم چندش باشد و هم لذت بخش
دوستان پیش از نوشتن در مورد پدرم ادب حکم می کند یک دقیقه سکوت کنم برای همه پدرانی که کنار فرزندانشان نیستند و واقعا جای خالی پدر با هیچ کس پر نمی شود یک خلا عمیق سوزناک وسط قلب است که تا ابد نبودش به چشم می خورد
در یک دقیقه یی که گذشت خاطره یی جلوی چشم هایم آمد که یاد آوری دوباره اش نیش به جانم می زند و اولین باری که فهمیدم پدرم فنا ناپذیر نیست ممکن است روزی او هم بمیرد ماندانا سفره را انداخته بود به من گفت فاطی بابات رو صدا بزن
چشم عسل خسته جلوی تلویزیون خوابش برده بود او را باید با ناز و نوازش بیدار کنی دقیقا شبیه خودم است اگر بالای سرش بایستی اسمش را با صدای بلند فریاد بزنی قبضه روح می شود انگار که وسط بمب و مشک بیدار شده باشد
#تمرین گفت و گو نویسی برای داستان
+یادته گفتم برای این که شیمی بخونم این پول های کثیف کمترین تاوانم بود حالا خوب گوش کن تو شیمی منی البته با یه تفاوت هایی
_وای چه قدر رمانتیک باز هم بگو
+حالا صبر کن اون طوری نیست که تو فکر می کنی راستی قرارمون این بود که من حرف بزنم تو هم وسط حرفم نپری
_آ بیا زیپش بسته شد ولی قول نمی دم اگه حرف قشنگی زدی همین جا وسط خیابون برات ذوق مرگ نشم ،قشنگو
+کاش همین طوری بود احمق امروز بعد از حرف هام چشم هات می سوزه مثل وقتی که داری برای پاستا پیاز خرد می کنی
_خطرناک می زنی
+چون من از همون اول خطرناک بودم ولی تو خر هیچ وقت نخواستی باور کنی این بار می خوام ثابت کنم
_فردا بهش فکر می کنیم اصلا فردایی هم هست چشمات می گه این آخرین باره درست می گم نه ؟
+خواهش می کنم عر نزن اگه گریه کنی خودمو گم می کنم یادم می ره که می خواستم چی بگم
_پس کاش اون قدر گریه کنم که یادت بره
+این بار جدی ام هر دفعه می خوام برگردم بهت بگم من برات سمم یه کاری می کنی احساس کنم بهترین کسی ام که می تونم در این لحظه کنارت باشم
_زیاد از این اون شنیدی ولی واقعا هیچ کس برام مثل تو نمی شه
+خوب معلومه که این جوریه هر کس عطر و بوی خودش رو داره اگه بگردی دنبال من کسی رو مثل خودم پیدا نمی کنی ولی خیلی ها از من آدم ترن می خوام اینو یادت باشه
_تو که کاری نکردی
+من بهتر از خودت می فهمم ته دلت بدون این که خودت بدونی داری به خاطر همین کارام ازم متنفر می شی
_هیچ هم این جور نیست
+باید ولت کنم تا به خودت بیای امثال من زیاد هست باید خوب من و کارهامو جلوی چشمات باشه تا عاشق یه آدم عوضی مثل من نشی پپه نباش وقتشه که گرگ بارون دیده شی
_من خودم خواستم کنارت باشم تو کی باشی که به جام تصمیم بگیری
+من به جای خودم تصمیم می گیرم چه قدر توی خلوتم باید حرص بخورم زن بی شعوری مثل تو هست که راحت خودش رو دسترس قرار می ده صداش هم در نمی یاد
_داری پاتو از گلیمت درازتر می کنی
+تا الان کور بودی من همیشه این جوری باهات حرف زدم منتهی چون بحث رفتن نبود چون مثل الان ازم متنفر نبودی ساده می گذشتی
_بی انصاف من هنوز دوستت دارم کجای حرف هام شنیدی که ازت بدم می یاد
+از الان دیگه دوستم نداشته باش توی آزمایشگاه یاد گرفتم بعضی از ماده ها رو نباید کنار هم نگه داشت چون همدیگه رو از بین می برن کاش می تونستم بهت نشون چه قدر نابودت کردم دلم تنگ شده برای دختری که روز اول دیدمش
_راحت بگو آسایشت رو یه جای دیگه پیدا کردی من یادم نیست تو یادم بیار که چه طور بودم
+می بینی تو حتی می دونستی که همزمان با تو با چند نفر دیگه رابطه دارم واقعا ازت می پرسم فکر می کردی اگه یه ذره از من هم برات باشه کافیه پیش عقل ناقصت فکر می کردی مهم نیست مرد من مرد زن دیگه هم باشه ولی فقط باشه ،
_خدایا چرا باید یه آشغال این قدر دوست داشتنی باشه
+قرار نیست به خاطر تو از کثافت کاری هام دست بکشم همین که هست روز به روز خطر من بیشتر می شه آدم عاقل جونشو بر می داره و می ره من اگه می شد حتی از خودم هم فرار می کردم ببین چه قدر خوشبختی که ازت می خوام بری
_چرا مثل عوضی هایی مثل خودت به بازی ادامه ندادی برای شما که راحته بگین دوستت دارم در حالی این طور نیست شاید جون و تنم نمی لرزید
+ما عوضی ها گاهی از این که به خودمون دروغ بگیم خسته می شیم
_ به هر حال چه باشی چه نباشی باز درد داره بین بد و بدتره پس بمون تا دوباره مثل قبل شیم
+ببخشید من دیگه تا این حد به قول تو عوضی نیستم دفعه ی بعد باید برای سواستفاده ازت موادت رو هم بدم بدتر از این ها سرت بیارم یعنی این قدر بی ارزش نیستم نمی خوام روزی برسه که به خاطر مواد پا بدی
_از خودت پرسیدی چرا این قدر مصرفم زیاد شده
+انتظار ندارم به خاطرش منو ببخشی
_پخشی از اینا تقصیر خودمه چرا تو داری همه شو به گردن می گیری بهم می گی خطرناکی آدم بده یی نه این جوری نیست این طور که تو داری ولم می کنی یه جورایی بیشتر از قبل می خوامت کاش مثل خانواده ام کتکم می زدی کاش یه بلایی سرم می آوردی که نشه بخشیدت الان نشون می دی چون برات مهمم نگرانمی که به این جا رسیدم من چه طور می تونم ازش بگذرم
+چرند نگو فقط عذاب وجدان دارم باید به روت بیارم که قبل از این باهام آشنا بشی تن لشت فقط بوی سیگار می داد درست شش ماه بعد از آشنایی مون تفریحی شروع کردی تزریق کنی
_ دیوونه چه ربطی به تو داره من قبل از تو زندگی گندی داشتم عزیزم بی خودی خودتو ناراحت نکن اعتیاد من دلایلی دیگه داشت اگه مشکل تو با اعتیاد منه حاضرم به خاطرت ترک کنم
+اولین تزریقت کی بود ؟فقط دروغ نگو خودم می دونم
_یه چیز بوده گذشته چرا باید مهم باشه من ساده فکر می کردم که فقط باید من باشی تا این که دیدم توی مهمونی با اون دختره یی و...
+ادامه بده خودت شجاعتش رو نداشتی مواد شیرت کرد تا حرف دلت رو بزنی در حالی که حسادت می کردی و توی حال خودت نبودی جلوی چشم دختره ازم یه دل سیر کتک خوردی
_من قبل از تو
+بذار حرفمو تموم کنم شاید توی زندگی تو یه عوضی بودم که از بقیه انسان تر بود ولی این حق تو نیست
_بابا ملت اگه گناهی هم داشته باشن قایمش می کنن خودشون رو بهتر از اون چیزی که هستن نشون می دن اون وقت تو
+گور بابای ملت من مردم از جلو خنجر می زنم خوب هم می زنم تا طرف آمادگی داشته باشه از خودش دفاع کنه زندگی بهم ثابت کرده که اون قدر دارم که اگه خود واقعی یم باشم زنی برای از دست دادن ندارم چون باز جاش یکی دیگه می یاد
_ولی
+ولی نداریم از این به بعد زندگی تو به من ربط نداره می خوای سنگ کوب کنی می خوای نکنی فقط می خواستم بهت بگم چه قدر از آدمی که الان هستی حالم بهم می خوره و دیگه نمی خوام باهاش باشم
_تو باعثش شدی ولی فکر می کنم به خاطر این دوستت دارم که فقط تو می فهمی توی چه کثافتی زندگی می کنم
+دیدی بالاخره خودت هم اعتراف کردی اگه کنارم بمونی بیشتر مواد می زنی یا شاید نگران تامین موادتی ولی شنیدم اون قدر بابات برات گذاشته که کم نیاد حداقل شاید الان ترک کنی شاید هم یه بار برای همیشه کار خودت رو بسازی خودتو خلاص کنی اصلا الان اعصابم مگسیه اگه ازم متنفر نباشی مثل روز مهمونی یه جای سالم توی بدنت نمی ذارم
_بی شعوری متنفر شدن از تو مثل دوست داشتنت دست خودم نیست که یهویی پیش بیاد
بگین کلیشه است ولی خودم این گفت و گو تمرینی رو حتی به غلط دوست داشتم حتما می خوام داستانش رو یه روز بنویسم اسمش رو هم بذارم بر روی چشم چپم که به قلبم نزدیکتره جالبه عنوان از من نیست یکی از بچه های ادبیات اینو وقتی گفت که داشت چاخان مسئول آموزش بخشمون رو می کرد
دریافت
توضیحات: توصیه می کنم پس از تماشای ویدیو متن را بخوانید
#فکاهیات ذهن خسته
حتما برای شما هم همین طور بوده هنوز روز به شب نرسیده که تلفن زنگ می خورد و باز خبر مرگ عزیزی را می شنوید
قبلا بدتر از این حرف ها باهاشون دعوا کردم بی حساب گفتم قهر کردم اما هیچ وقت یه این اندازه واکنشون تو دل برو و عجیب نبوده توی این دو هفته گذشته چند تا بحث مسالمت آمیز تر داشتیم که حالا من تهش یه اخم ریزی هم داشتم در رو محکم بستم ولی چیزی به دل نگرفتم همه چیز یادم رفته بعدش هر دوشون برام پیام فرستادن آبجی باهات شوخی کردیم اگه به دل گرفتی ببخشید
نمی دونم از اثرات کشت و کشتار کورناست یا واقعا اینا خواب دیدن روزهای آخر عمرمه نمی خوان با یه قلب شکسته جوان مرگ بشم
تقصیر خودم هم هست این روزا می خوام خودمو لوس کنم هی چپ و راست می گم شتر مرگ که آدمو خبر نمی کنه همین جوری جلوی در خونه ات می شینه بعد از من کودکان کار رو دریابید این وصیت آخر منه
کاش این ترفند روی بعضی از اساتید هم جواب می داد مخصوصا استادی که خجالت نمی کشه به دانشجو مملکت هر هفته مشق می ده و تازه سر کلاسش نمی تونی چرت بزنی چون صدات می زنه ازت می پرسه بگو ببینم الان چی گفتم جنبه هم نداره بهش بگی هیچی استاد الان فقط اسمو منو صدا زدین همین کافیه یا باز هم توضیح بدم
یکی از درد آور ترین حرف هایی که شنیدم از جانب دو نفر بود هر دو مثل هم حرف می زدند فاطی تو ادم بی نمکی هستی این ادا ها به تو نیامده تو را سر جدت دست بردار ماجرا وقتی تراژدیک می شود که من هم حرفشان را تایید کردم شاید پیش خودم فکر کردم آدم به آدم فرق می کند اما من بلدم به این شکل خو شحالی ام را بروز بدهم ماز جبرانی نیستم که با کله کچلش مردم را روده بر می کند