روا نیست با یک صفحه ی قلابی در توییتر به او پیام بدهم ترم بوقی جان صفر کیلومتری ورودی 96 چه هیزم تری به تو فروخته که فحش مستهجن جنسی می دهی این طرز صجبت کردن مناسب یک دانشجو ادبیات نیست دریغا که ....
از من به شما گفتن که حواستان باشد ممکن است در توییتر فحش نوش جان کنید روحتان خبر دار نشود خلاصه داشتم در توییتر در مورد دانشکده ادبیات توییت می خواندم فکرش را بکن زندگی من آرزوی محال و رویای یک عده بود چه با سوز و حسرتی می گفتند کاشکی این جا ادبیات قبول می شدند ...
خلاصه داشتیم به خودمان می بالیدیم از نظر آنها چه قدر خوشبختیم از آن جایی که دنیای کوچکی شده در کمال ناباوری دیدم که یک خانم زیبا رویی به خصوص به گروه دوم ورودی 96 فحش داده است نمی دانم چرا به خودم گرفتم
راستی من توی گروه چندم بودم یک یا دو چه زود فراموش کردم یک زمانی این گروه بندی صبر ایوب می خواست به خاطر این که ورودی پر جمعیتی بودیم تا ترم چهار دو گروه شدیم دیدید رابطه دو کره با هم چه شکلی ایست دقیقا گروه یک و دو به اندازه این دو کشور به خون هم تشنه بودند سر امتحانات با هم توافق نداشتیم
ولی خودمانیم من در دانشکده دانشجو محبوبی نبودم بچه ها از من بدشان می آمد اگه به خودشان بود شوتم می کردند فضا یا صادرم می کردند ور دل طالبان
یعنی تعجب نمی کنم اگر خودم مخاطب فحش باشم به خاطر این که از راه دوری می آمدم و هر روز دو ساعت تا دانشگاه راه بود همه ی کلاس ها را می رفتم با تعطیلی کلاس و لغو شدن بی دلیل امتحان به شدت مخالفت می کردم حتما اگر مرا می خوانید می گویید حق دارد آن بنده خدا عفت کلام از دست بدهد
دو روز پیش می گفت فاطی خودت نمی دونی ولی شخصیتت ،نحوه راه رفتنت و مخصوصا حرف زدنت یه جوریه که برای خودت دشمن می تراشی
من را بگویی از این حرفش خر ذوق شدم مثل دیوانه ها خر کیف خندیدم ولی امروز واقعنی فهمیدم خیلی برایم نظر دیگران مهم شده یک جورایی ملاک ارزشمندی من وابسته شده به بقیه و از خودم استقلال فکری ندارم بابا تو کار خودت را بکن تصمیم خودت را بگیر چرا خودت را محدود می کنی فاطی جانم
اوف چه بهتر یک قسمتی از شخصیتم دوست داشته نشود یعنی واقعا رو مخ نیستم مودبم سر به زیرم ساکتم ولی وقتی حرف می زنم یک اتفاقی می افتد که هنوز کشف نکردم چرا برای بعضی ها این قدر تحملش کردنش سخت می شود و می خواهند یک کاری کنند خفه شوم
دوست دارم دورنگرا نباشم ولی هر وقت از لاکم بیرون آمدم آدم خون گرم و با حال پیدا نکردم یکی از یکی بی حال تر و سرد تر آنها را چه می شود یعنی؟؟
تا پست بعد بدرود
راستی بعد از هزار سال توی پادکست دو تا داستان منتشر کردم حال داشتید گوش بدید نظرتون در موردش بگین