نام مرا مادر مرگ تو نهاد
جاناتان سرخ پوسته نه این که قصد کشتنت را داشته باشم غرض از این بیت آن است که قدیمی ها تعصب خاصی بر اسمشان داشتند بار ها در شاهنامه شاهد هستیم که قهرمانانش از گفتن نام خود سر باز می زنند
من برای انتخاب نامی که مرا با آن یاد کنند هیچ اختیاری از خودم نداشتم تازه هیچ انتخابی ندارم که چه کسانی نامم را بر زیانم بیاورند یا نیاورند
کاش فرصت می دادند دست چپ و راست را تشخیص بدهم بعدا می گفتند خیلی خوب تو اسمت را خودت انتخاب کن قرار است با همین نام شناسنامه بگیری و اگر یک وقتی عمر یاری نکرد بر سنگ قبرت حک شود
پس با اجازه ات امروز یازدهم آذر نود و نه حوالی ساعت ده و نیم صبح ،به طور سر خود نام واقعی ام را یافتم البته بگذار نامم را دم گوشت بگویم نام واقعی من ...
حالا که نامم را شنیدی دیگر مرا به نامی که می شناسند صدا نزن هشدار وقتی که در نزد دیگرانیم مرا همین فاطمه صدا بزن اما زیر لب نام واقعی ام را زمزمه کن حداقل در آن لحظه هم برای تو فاطمه نباشم و فاطمه بمانم برای بقیه
مرا به همین نام اسرار آمیزم به یاد بیاور و مثل یک راز نگهش بدار وقتی که در خلوت فقط من و تویم می توانی با صدای بلند آوازش کنی
اگر از تو پرسیدند چرا بعد از فاطمه لب هایت واژگان راز آلودی را نجوا می کند به آنها دروغ بگو یا با خشنونت بگو مگر شما فضول هستید
نمی خواهم نام واقعی ام دهان به دهانشان بچرخد در جریان هستی که همین الان چه قدر عذاب می کشم پس این نام واقعی امانت من نزد توست
با این نام احساس نزدیکی می کنم شاید من و او را از هم ساخته اند نمی دانم چند زن در این دنیا هم نام مند اما مثل روز روشن است که تنها کسی مرا با این نام صدا می زند تو هستی
همین که نام را فقط به تو گفتم یعنی این که تو شبه واقعیت خیالی گاه به گاه منی و همانی که این دو ماه اخیر در پنجاه و دو هرتز زیاد در موردش قصه سرایی می کنم