اگه شبح دیوار اتاقت شدم بهم چند تا قول بده هیچ وقت اتاقت رو کاملا مرتب نکن چیزهایی که دوست دارم بذار جلو روت باشه آخه توی اتاق خیلی مرتب حوصله ام سر می ره درست مثل الان که به بهونه ی بازرسی فردا اتاقم رو مثلا مرتب کردم
شاید سوال شده باشه برات حالا چرا اعمال شاقه چون که هر چی سریال و فیلم دانلود کردم تا اوقات فراغتم رو پر کنم و یادم بره توی چه دنیایی ام اون قدر بی حوصله و کله خراب بودم که جلو کشیدم تا آخرش رو بفهمم
کاش می شد آخر این روزا رو هم دید خدایا از ته دلم می خوام این اتفاق بیفته بهم بگو قراره آخرش به کجا برسه
همیشه فکر می کردم باید توی یه حباب زندگی کنم و حتما یه سپر محافظ داشته باشه بعدش به هیچ کس اجازه ندم بهش نزدیک بشه امروز فهمیدم من همیشه داخل یه حباب شناور زندگی می کردم و توی یه دنیای دیگه بودم فقط دنیایی که به وسعت اتاقمه
توی اتاقم قوانین خودم رو دارم قوانینی که می تونم نقض شون کنم یا حتی عوضشون کنم آخیش کسی بهم خورده نمی گیره اما فقط کافیه پامو از این اتاق بیرون بذارم تا همه چیز تموم بشه و من تبدیل می شم به یه بر...
بی خیال زیاد سخت نگیر
در ضمن امروز نه اولین رمانم رو نوشتم نه برای چندمین داستانم تلاش کردم دیگه از نخوندن کتاب هم نگم بهتره چون دود از سرت بلند می شه
باز هم یه صدایی هست که البته تو نمی شنویش بهم می گه شاید تو برای نویسندگی ساخته نشدی چه طوره به این صدا بگم خفه بشه اما دکمه ی خاموشی نداره دائما توی مخم تکرار می شه
#ننه غرغرو پست مدرن
هیش قبل از این که بگی تا ابد کنارت می مونم
یه نگاه به ظرفیت های خدا دادی قلبت بکن بعدش حرف مفت بزن
در این لحظه بی اعصاب ترین بشر زمین منم هر فحشی ازم بعید نیست
خوب یه نفر روی حرف توی احمق حساب باز می کنه تو زرد از آب در بیای تا ابد براش بی معنی می شه
روانی گفتن این جمله هم جرات می خواد و هم صداقت
مثل این که ما جراتش رو داریم اما کو صداقت
بدم می یاد از لحظاتی که سه دقیقه هم شاید توی زندگی طرف نقش نداشتم
فقط برای خودشیرینی و دل گرمی بهش بگم نگران نباش هر چی شد من رو کنار خودت داری
در حالی که نیم ساعت طول کشیده که خودم رو قانع کنم بهش پیام بدم
یه حسی می گه این جمله کنارتم رو بلغور کن اون جدی نمی گیره تو نگران نباش به تو خالی بودنش عادت داره
چون خیلی ها گفتن و پا پس کشیدن اما اگه به وقت باورش کنه چی باز تو مسئولی
قبول داری یا نه ؟
#ننه غرغرو پست مدرن
#فکاهیات ذهن خسته
از ویلیام سرد و گرم چشیده این حرف بعیده حتما یکی دیگه این چرت رو بلغورکرده از کجا می دونه علم غیب که نداره شاید چون اون زمان کسی برای دیدنت لحظه شماری نمی کنه احساس تنهایی کنی
مگه تنهایی یکی از معنی هاش این نیست :/
به هر حال اگه اون زمان سراغم اومد یادم می مونه این حرفش زیاد فرقی نداره راست باشه یا دروغ فقط یه درصد ممکنه مدت تنهایی رو کم تر کنه و تحملش راحت تر شه، فقط اگه نخوای بفهمی کی ممکنه لحظه شمارت باشه حتم دارم مغزت از سوال و جواب بی حاصلش می ترکه البته قبلش قلبت می شکنه
به هر حال من راهش رو پیدا کردم وقتی نویسنده باشی تنهایی یت رو با نوشتن پر می کنی اما وقت هایی که نمی نویسم بیشتر می رم توی فکر بشر ذاتا تنها آفریده شده و تنها هم می میره این وسط مرگ و زندگی هم تنهاست
و به خاطر همین دوباره به نوشتن پناه می برم که قلبم دچار توقف یخی زمان نشه
مسیح مرد بود و من زنم او پیامبر بود من یک فاحشه
باز کنید طناب های این صلیب مسیح قلابی را
آری خودم همان قربانی پیشکش شده برای تب جنون شه زاده سوار بر اسب سفید شما
بگمانم قلبم را در قمار باخته ام در گیر و گوری این شهر شما شاید مهره قلب پیر مرد پیزوری شده
چگونه است که پستان های برهنه ام را دیدارید اما کورید که درست این جاست حفره خالی قلبم
خواب بودم یا بیدار که بوسه حرامزاده ات رد مار اشکی شد بر گونه ام و سکوت زهرآگین صدایم در گلو حلقه آویز شد
من بودم یا تو که کلمات از ذهنم سریدند حتی ساده ترینش دوست دارمت و تو آنها را دیدی آیا به کدامین دهان لجن آلود خزیدند
در گنگی مه گرفته خفگی ورق های سفید بکارت با سرانگشتان سرخ منی که نگفتند مردم سیاه می شوند
تو هم چیزی نگو تا سر برسد دفن و کفن پر خرج و خروج آنها در جایی گم از این جا
کفن پوش سردخانه یی بی پنجره از کدامین روزن مرا خواهی ربود چشم انتظار طلوع زاویه شرقی باشم یا غروب غرب
هر چند بوسه ممنوعه شیطانی ات بر لبا لب فاحشگی من دم مسیحایی نیست
به کدامین معجزه ندانستم که باز مرده ام و در آغوش غیر قانونی تو به خواب جن و پری می پرم
اسطوره ها می گویند نیمه شب ققنوسی شعله ور خواهد شد آیا تویی آن جان به آتش گرفته
گفته باشم که من معمولی ترین روح خاکی این زمینم و از خاکسترم باد هوا تغذیه می شود تا وجود متولدی
_کاش یه پرستو بودم
+می دونی پرستو ها هیچ وقت روی زمین نمی شنینن دائما در حال پروازن
_خوب دیگه چی؟
+فقط اینو می دونم که همیشه باید روی یه ارتفاعی بشینن که بتونن اوج بگیرن اگه یه روز...
_راست می گی تا حالا یه پرستو ندیدم روی زمین بشینه
+چون بعدش دیگه نمی تونه پرواز کنه گفتم که باید یه ارتفاعی حتما باشه
_ برات عجیب نیست چرا می خوام پرستو باشم ؟
+فقط برام جالب نیست
_خوب من باز هم می گم فرض کن که فقط چهل و پنج روز مهلت داری جفت متناسبت رو پیدا کنی وگرنه در غیر این صورت تبدیل به یه حیوون می شی این ایده ی خودم نیست ولی کاش بود توی یه فیلم دیدم
+اوهوم
_فکرش رو بکن چه قدر قشنگ
دیالوگ های درخشان فیلم خرچنگ "
مدیر هتل: خب در مورد اینکه اگر نتونستید موفق بشید میخواید به چه حیوونی تبدیلتون کنیم، فکر کردید؟
دیوید(کالین فارل): بله. خرچنگ.
مدیر هتل: چرا خرچنگ؟
دیوید: چون خرچنگ بیشتر از صد سال عمر میکنه و مثل اشرافزادهها خونش آبی رنگه و تمام عمرش با جفتش میمونه. به جز این، دریا رو هم خیلی دوس دارم.