ورق پاره اعصاب و روان
خواب بودم یا بیدار که بوسه حرامزاده ات رد مار اشکی شد بر گونه ام و سکوت زهرآگین صدایم در گلو حلقه آویز شد
من بودم یا تو که کلمات از ذهنم سریدند حتی ساده ترینش دوست دارمت و تو آنها را دیدی آیا به کدامین دهان لجن آلود خزیدند
در گنگی مه گرفته خفگی ورق های سفید بکارت با سرانگشتان سرخ منی که نگفتند مردم سیاه می شوند
تو هم چیزی نگو تا سر برسد دفن و کفن پر خرج و خروج آنها در جایی گم از این جا
کفن پوش سردخانه یی بی پنجره از کدامین روزن مرا خواهی ربود چشم انتظار طلوع زاویه شرقی باشم یا غروب غرب
هر چند بوسه ممنوعه شیطانی ات بر لبا لب فاحشگی من دم مسیحایی نیست
به کدامین معجزه ندانستم که باز مرده ام و در آغوش غیر قانونی تو به خواب جن و پری می پرم
اسطوره ها می گویند نیمه شب ققنوسی شعله ور خواهد شد آیا تویی آن جان به آتش گرفته
گفته باشم که من معمولی ترین روح خاکی این زمینم و از خاکسترم باد هوا تغذیه می شود تا وجود متولدی
- ۹۹/۰۵/۲۷