من بهت افتخار می کنم
تصور کن دو نفر بهم وصل شدند ولی جهت زندگی آنها با هم متفاوت است حالا یکی از آنها که زور بیشتری دارد دیگری را به سمتی می برد که به دلخواه خودش است دیگری ضمن آن که باید مبارزه کند به سمت مسیر مخالف نرود همزمان باید تلاش کند که به مسیر خودش برگردد البته آن نخ اتصال را هم قطع کند یا اگر موفق نشد باید قدرت کنترل بیشتری در سمت خودش پیدا کند که به طرف مقابل اجازه ندهد جهت مسیر زندگی اش را دستکاری نکند در این صورت هنوز متصل به دیگری است برای پیشبرد مسیر زندگی خودش درجا می زند و کم کم باید قدم بردارد قدم های یواشکی بی آن که دیگری بفهمد مسیر خودش را طی کند تا روزی که این اتصال قطع شود یا دیگری متوجه سرکوبگری خویش شود...
می دانم خسته کننده است روحت را می فرساید درک می کنم که چه قدر ناعادلانه است سرکوبگری باشد که برای جهت مسیر زندگی ات تصمیم بگیرد. برای تمام لحظاتی تنهایی گریه کردی در هنگام مقابله با او روحت زخمی شد تو را با تمام وجودم به آغوش می کشم و می گویم شجاعت و مقاومتت را دوست دارم تو روزی پیروز می شوی یادت باشد من به تو افتخار می کنم.
- ۰۴/۰۷/۱۰