یک کلام نه
من فکر می کنم حال خوبم اینجا شبیه یک قلعه شنی در کنار ساحل است که با تلاطم امواج باید نیست و نابود شود نمی دانم چه طور می شود توصیفش کرد انگار محال است با این وضع شاد بود یا حال خوبی داشت. البته این جنس از شادی با آزادی و حق زیستن معنا می شود نه با بی تفاوتی و سیب زمینی بودن یک بار برای همیشه می خواهم معنی شادی را یک جا برای خودم ثبت کنم تا تحریف نشود.
انگار این جایی که می شناسیم جوری کارش را بلد است که غم و اندوه منفعلانه را به جانت می نشاند تا نومیدانه زندگی کنی و کاری نکنی غمش از جنسی نیست که برای حق زیستن بجنگی بلکه درجا می زنی بی آن که برای تحول و رشد کاری کنی.
دیروز وقتی شهرم در خاموشی فرو رفت حتی با آن حجم از نبودن روشنایی مردمانی را دیدم که باید در این تاریکی به زیستن ادامه می دادند کسب و کارهایی که حتی نمی توانستند کرکره هایشان را پایین بکشند چون برقی نبود ولی تلاش می کردند برای خلق همان شادی که من در موردش نوشتم جنس غمشان از همان غمی بود که آزادی در جانش زنده بود. راستش بیشتر از همیشه دوستشان داشتم چون برای زندگی می جنگیدند به قول دوست بچگی فاطی یادت باشد ما برای زندگی می جنگیم زندگی زندگی را فراموش نکن.
- ۰۴/۰۵/۲۹