این قسمت یک ادامه با استخوان های شکسته قلبم
قسمت ۹۹۵۹ از فصل بیست و هفتم
چه طور شروع کنم فقط می گویم درکت می کنم می دانم چه احساسی داری جمله امنی ایست مگر نه؟
جهان فارغ از هر شکلی تغییر می کند آن وقت من امروز در یک گوشه از اتاق برای دوره فبک درس می خواندم هنوز نمی دانم نتیجه اش چه می شود به هر شکلی که هست یادداشت ها را می نوشتم و صدای استاد را گوش می دادم.
یادم افتاد زمان کارشناسی ارشد چه قدر دنبال این دوره بودم حالا بالاخره به آن رسیدم هر چند جای یک دوست پنج ساله خالی ایست اما حسادتش باعث شد بفهمم این دوره ارزشش را داشت من یاد گرفتم اگر آدمها را از دست دادم ممکن است تنش هایی داشته باشم اما ما بین همه ی چالش ها می توان به جای آدم رفته و سم هایش روی پیشرفت خودم و یادگیری مهارت جدید تمرکز کنم ادمها می روند از هم جدا می شوند در خیلی از سکانس ها این اتفاق می افتد در فصل بیست و ششم او رفت به جایش من یک مهارت جدید بدست آوردم از نظر شغلی گستره کاری ام را وسیع تر کردم.
حالا می فهمم مهمترین چیز استقلال فکری ایست و برای هر زنی داشتن انواع استقلال یک پیروزی زیباست هر چند در فصل بیست وششم مثل فصل بیست و دوم زندگی ام سوگوار شدم اما این جای خالی پر نمی شود ولی می توان چیزهای جدید ایجاد کرد مثل یک سریالم که شخصیت اصلی بعد از هر جدایی با این که سوگ دارد اما مسیر و رشد خودش را ادامه می دهد.
گفتم هر وقت یک چیز جالب می بینم دلم می خواهد برایش بفرستم یادم می آید با این که هنوز زنده است ولی دیگر نیست فرقی با مردن ندارد مرده است خودش می خواست در زندگی من حیات نداشته باشد این انتخاب خودش بود و من هم فکر می کنم باید رشد خودم در الویت باشد تا بگذارم این سوگ های مکرر شکستم بدهند.
امیدوارم نتیجه امتحان خوب شود من بعدا بگویم مدرک را گرفتم
- ۰۴/۰۱/۲۰