این قسمت لیست تلخ آدمهای قهوه ای
امروز به سریال های ۱۲ فصلی که هنوز نتوانستم آنها را تمام کنم فکر نکردم امروز تمام حواسم به این بود که اگر خودم یک سریال چند فصلی باشم چه کسی دنبالم می کند چه ماجرایی دارم پس این قسمت ۹۹۵۸ زندگی من از فصل بیست و هفتم است.
بعد از دو هفته تعطیلی سر کار رفتم البته صبحش باید می رفتم امضای فارغ التحصیلی را از اساتید می گرفتم انگار نه انگار که چهار سال پیش چه طور استرس پایان نامه داشتم چه قدر دلم هری می ریخت فشار چشم هایم بالا می رفت حالا دلم این استرس و تشویش را می خواست آخ که وسوسه می شد به کنکور دوباره و سیستم برده داری دانشگاه که اگر آگاه باشی به دامش نمی افتی.
وقتی به محل کارم رفتم پوششم و آرایشم با همیشه فرق داشت تا حدودی خود واقعی بودم می دانستم امروز استثنا این شکلی می توانم بپوشم و آرایش کنم بچه ها با کنجکاوی به طرح پرستو های لباسم نگاه می کردند.
برای اردیبهشت چند مناسبت برنامه ریزی کردیم قبل از مرخصی دو هفته ای کارهایم را برنامه ریزی کردم تا در اردیبهشت جبران کنم برای مسافرتم برنامه چیدم و فکر امتحان دوره ام در دلم هول انداخت. جوری که عصرش با جوجو مباحث را تمرین می کردم بیشتر قالب تهی می کردم انواع استدلال و مغلطه را اشتباه می کنم.
راستی گفتم عصر بالاخره بیرون رفتم با آدمها حرف زدم استرس و تنش سایه به سایه دنبالم بود ولی با این حال ادامه دادم هر چند وقتی می گویم من دورنگرا با وجود یک دنیای خیالی در یک محیط کار به آن شدت اجتماعی کار می کنم واقعا آفرین دارد و متاسفانه به پرگویی متهم می شوم.
آخ چه قدر تلخ و گس می شوم درست شبیه اولین قهوه که در یک کافی شاپ می نوشمش و به مرد کافه دار می گویم اولین تجربه است و آیا قهوه همیشه باید تلخ و گس باشد او می خندد تایید می کند من بهار نارنج و قهوه را ترکیب می کنم من همزمان می نوشم من هر کاری می کنم تا قهوه تلخ نباشد شبش جوجو می گوید شاید کمی با خامه و شیر از تلخی اش کم کرد چه کنم اولین تجربه است باکی ندارم به آن اعتراف کنم کافه خلوت است از جماعت چیتان پیتان خبری نیست چرا تجربه نکنم با این که می دانم نمی شود یک چیزی این وسط درست نیست می خواهم به خودم برای یک تجربه و آن هم اولین تجربه حق امتحان انواع راه حل ها و سؤال پرسیدن را بدهم مهم نیست چون به آن کافه دیگر نخواهم رفت پس مثل یک مسافر خود واقعی ام می شوم من دارم کشف می کنم ممکن است چیزهایی را ندانم.
به ماندانا می گویم باید یک لیست قهوه ای درست کنم لیست آدمهایی که مثل قهوه تلخ و گس هستند من این مزه را دوست ندارم من طرفدار ترش و شیرینی ام اما خوب تلخی معادل حقیقت است بیشتر بیدار نگه می دارند در لیست قهوه ای من آدمها به این دلیل تلخ هستند که به من دردی تحمیل کرده اند که سزاوارش نبودم منصفانه قضاوتم نکردند طرد یا شاید هم با یک قتل خاموش جان به سرم کردند.
من با قهوه میانه ندارم این را به حساب هر چه بگذاریم طرفدار شیرینی جات هستم هر چند که باید یک لیست شیرینی درست کنم در این لیست با آسو که تلخ نیستند اما حقیقت را هم قایم نمی کنند.
اوف امتحان دارم اما حوصله درس خواندن ندارم حتی سریال دیدن هم از این شدت کم نمی کند برای این حوصله نداشته اینستاگردی می کنم بعد از دو ساعت اتلاف وقت یادم می آید که باید دقت کنم وقت می گذرد چه قدر انسان دیجیتال در برابر این ابر قدرت وقت کم می آورد.
اشکالی ندارد غمگین و کلافه باشم مهم ادامه است اشکالی ندارد بعد از فارغ التحصیلی ارشد هنوز مسیر عوض کنم خلاصه این قسمت به پایان رسید.
- ۰۴/۰۱/۱۹