احتمالا به مذاق خوش نیاد
نویسنده کتاب بهتره با یه نفر حرف بزنی توی یکی از فصل ها در مورد تجربه هاش به عنوان یه دانشجو پزشکی می گه برام جالب بود که هنگام تشریح اجساد استادشون تاکید داشته حتما به احساساتشون توجه کنن و حتی در این برهه برای این که مجالی برای توجه به احساساتشون باشه جلسات مراقبه می گذاشتن یا فعالیت های داوطلبانه برنامه ریزی می کردن تا دانشجویان به خاطر دلخراشی ذاتی که این درس داره کمتر آسیب ببین
حالا خودمونیم ما حالا نه تنها در رشته پزشکی در رشته های دیگه چه قدر به سلامت روان دانشجو اهمیت می دیم و توی مسیر تحصیل بهش تاکید می کنیم به احساسات خودش توجه کنه تا جایی که من به عنوان دانشجو یکی از رشته های علوم انسانی پیش رفتم دانشگاه به دانشجو به چشم یه شی نگاه کرده ، دانشگاه به عمد از دانشجو خواسته اصالت فردی خودش رو سرکوب کنه ، تا نهایت ممکن یه کاری کرده دانشجو احساساتش رو انکار کنه ، دانشگاه به حق پوشش، انتخاب و همه ی تمامیت دانشجو تجاوز می کنه و در یک کلام در تحقیقات علمی و هر چیز دیگه از دانشجو بهره کشی می کنه
یادمه یه روز یکی از اساتید که خوشبختانه دانشجو مهمانش بودم وگرنه نمی دونستم چه طور می شه در طول ترم تحملش کرد با خنده و تمسخر از خودکشی معروف اون دانشجو دکتری می گفت وای باورتون می شه دوباره با تاکید می گم با خنده و لحن سرزنش بار تعریف می کرد هیچ کس هم بهش نگفت مرد حسابی این شوخی بردار نیست تو باید به عنوان استاد به خودت بیای مسیر دکتری و اون چالش هاش یه دانشجو رو از پا در آورده کاش از خودت بپرسی دانشگاه و اساتید چه قدر مقصر بودن تا این سو استفاده ها و نگاه ابزاری رو کمتر کنین خلاصه مات و مبهوت توی رو درواسی با یه استاد دیگه که ما رو به کلاس ایشون آورده بودن اون روز رو سر کردیم داغش به دلمون موند
به بهونه این کتاب از همین تربیون اعلام می کنم من زخم خورده نگاه ابزاری سیستم آموزشی دانشگاه هستم و کمی دیر فهمیدم که شی انگاری وحشتناکی در سیستم آموزشی دانشگاه وجود داره که اگه حواست نباشه همه چیز رو می بازی حقیقتش دانشگاه یه دانشجو می خواد که به اعتبار علمی خودش اضافه کنه پس این جا می فهمیم دانشگاه بدون دانشجو معنی نداره پس دانشجو با توجه به اهمیتش باید حق و حقوقی داشته باشه اما در عوضش موضوع پژوهشی و قوانین اجرایی اون طبق موازین قرون وسطاست
خلاصه من اگه دوباره دانشجو شدم این قرون وسطا رو به قول بچه ها قهوه ای می کنم و نمی ذارم باهام مثل یه برده رفتار کنن
با عرض معذرت بردگان علم بله وجود داره بعضی از دانشجویان ارشد و دکتری که تمامی اعتبار کارشون به اسم دانشگاه تموم می شه روح و روانشون به بازی گرفته می شه توی این مسیر به جز هزینه جانی هزینه مالی هم پرداخت می کنن دیگه براتون نگم که نگاه از بالا به پایین این دانشگاه کوفتی به دانشجو چه طوریه خودمونیم به نظرتون معجزه نیست که دانشجو از دانشگاه زنده بیرون می یاد
پی نوشت:
توی این کتاب برخوردی که به عنوان پزشک با اجسام اهدایی داشتن واقعا انسانی بود و همچنین تاکیدی که در سیستم آموزشی می شد که این اجسام برای پیشرفت علم جسمشون رو اهدا کردن فرقی نداره مرده باشن به هر حال انسان هستن و باید باهاشون مثل یه انسان محترمانه برخورد بشه برام جالب بود
- ۰۲/۱۰/۱۷