آزاد، یک کودک و پایان تاریخ
عنوان و توضیح کتاب توجه ام را جلب کرد پیش از شروع کتاب می خواستم با داستان واقعی کودکی آشنا شوم که در پایان یک دیکتاتوری تازه می فهمد هر آنچه که باور داشته دروغی بیش نبوده است و برای فهمیدن حقیقت باید روایت زندگی اش را از نو باز تعریف کند.
از طرفی برای نوشتن داستان جدید به منبع الهام جدیدی نیاز داشتم داستانم در مورد پسری ایست که زاده یک حاکمیت دیکتاتوری ایست در دوران کودکی و نوجوانی تحت تاثیر ارعاب و تبلیغات رسانه و مدرسه بزرگ می شود .
خانواده اش با وجود دانستن ماهیت دیکتاتور و مخالفت با آن سعی می کنند برای زنده ماندن پسرشان با شیوه هایی چون دروغ ،سکوت و انکار با مدرسه و رسانه شریک جرم شوند.در نتیجه پسر به دلیل عدم آگاهی از جانب افراد مطلع طرد و تحقیر می شود حتی مورد خشونت قرار می گیرد گاهی از جانب حامیان دیکتاتور مورد سو استفاده قرار می گیرد و خود را به خطر می اندازد بنابراین به مرور زمان می فهمد چیزی در زندگی اش درست نیست انگار بخشی از زندگی اش ناقص است و انگار هر بار که حقیقت را فهمیده کسی یا کسانی آن را تحریف کردند خلاصه برای پسر چرایی این همه تناقضی که در اطرافش می بیند سوال است به همین دلیل از همان کودکی و نوجوانی دچار بحران هویت و عدم اعتماد می شود تا این که در سال اول دانشگاه بالاخره پدرش اعتراف می کند:تمام حرف هایی که زدیم دروغ بوده است حالا خودت برو حقیقت را پیدا کن.
پس از شنیدن این حقیقت بحران هویت پسر بیشتر از قبل می شود احساس نا امنی می کند فکر می کند امین ترین انسان های زندگی اش به او خیانت کردند با این که دلیل تناقض ها و نکات مبهم زندگی اش را فهمیده است از دست همه ی اطرافیان فرقی نمی کند چه کسی باشد عصبانی ایست و از همه دوری می کند تا حقیقت را خودش پیدا کند اگر پیدا کردن حقیقت مساوی با ...
راستش بعد از خواندن این کتاب راحت تر توانستم شخصیت داستانم را درک کنم نویسنده این کتاب از دورانی صحبت می کند که پدر و مادرش یواشکی رادیو گوش می دهند یواشکی وقایع سیاسی کشور را تحلیل می کنند در برابر دروغ هایی که جامعه و مدرسه به کودکشان تزریق می کنند اکثرا بی تفاوت و خنثی رفتار می کنند یا این که اگر بخواهند بخشی از حقیقت را بگویند با پرخاش و خشونت رفتار می کنند به گونه ای که کودک دچار ترس و بی اعتمادی می شود بنابراین به عنوان یک کودک محکوم به نادیده گرفته شدن است او باید به تنهایی جواب سوال هایش را پیدا کند جهان او پر از نا امنی و تناقض است همه فکر می کنند او به عنوان کودک متوجه دروغ هایشان نیست اما کودک آگاه است او می داند بخشی از حقیقت را از او پنهان کردند او به نوع خود حقیقت را در می یابد اما نمی تواند بیانش کند او خشمگین است که چرا کسی او را به عنوان کودک به رسمیت نمی شناسد.
در پایان برایم سوال است فعالین کودک و متخصصان در این زمینه چه پیشنهادی می دهند یک والد در زمانه دیکتاتوری چه جوابی می تواند به سوال های کودکش بدهد؟ آیا فجایع خونبار دیکتاتور را بی پرده بگوید بدون آن که ملاحظه روح و روان کودک را داشته باشد دائما مقتضای سن و درک او را نادیده بگیرد یا این که بر حقیقت سرپوش بگذارد و حقیقت را برای مراقبت از کودک پنهان کند آیا این رفتار می تواند از کودک مراقبت کند آیا این رفتار باعث بحران هویت و بی اعتمادی کودک نمی شود.
کاش به کودک زمانه دیکتاتوری توجه می شد کاش دنبال راهکارهایی گشت که کودک زمانه دیکتاتوری به رسمیت شناخته شود حقیقت به کودک گفته شود اما بر اساس تفاوت فردی و ویژگی های روانشناختی کودک بازگو شود کودک زمانه دیکتاتوری بیاموزد چگونه از سلامت روح و جسمش مراقبت کند امنیت جسم و جانش را در الویت قرار بدهد در مبارزه های خشونت بار گاه مسلحانه هر دو طرف کودک سرباز نباشد از حقوق فردی خود آگاه باشد خلاصه به جای این که به کودک بگویند بزرگ می شوی خودت می فهمی یا هنوز سنت برای درک این چیز ها قد نمی دهد به جای دروغ گفتن و دیکته کردن جواب های پیش پا افتاده با کودک همراه شد کودک در مسیر پیدا کردن جواب هایش بداند تنها نیست کسی او را می بیند کسی همراه اوست کسی در کنار اوست تا با هم جواب را پیدا کنند. جان کلام این که بحران هویت کودک زمانه دیکتاتوری شوخی بردار نیست
- ۰۲/۱۰/۰۵