به قصد کشت دوستم نداشته باش می تونی آیا؟
در این مکان ماهی گیری آزاد است
برای من نفرت انگیزترین جمله بود شاید برای بقیه به عنوان تفریح جذابیت داشت من عمل ماهی گیری را شبیه یک نوع عشق بازی می دانستم طعمه می گذاری صید می کنی احساس قدرت می کنی اجازه می دهی کشته شدنش را به نظاره بشینی به آدمهایی می گفتم که به نوعی خودشان درگیر همچین رابطه ای شده بودند
خودم چه طور راستش سوال سختی ایست نمی توانم بگویم دقیقا از چه روزی متوجه شدم این گونه از عشق آزاد است
من می توانم تصور کنم اگر به دام طعمه افتادم تو چه قدر ذوق کنی چون به تو احساس قدرت بدهد چه قدر خودت را توانمند فرض می کنی چون در راس قدرت هستی می توانی زندگی نزیسته مرا کنترل کنی زندگی های کرده مرا خفه کنی به هر حال تو دام را بالا می کشی من همان قدر که از اصل خودم و ماهیت خودم دور می افتم دقیقا به همان اندازه می میرم آری دوست داشتن تو برای قصد کشت است می توانی دیگر دوستم نداشته باشی می توانی؟ من خوشبخت هستم که چندی صید کسی نیستم تا عقده ی قدرت و کنترل را با ابزار تجاوز به حق زیستن به من تحمیل کند.
- ۰۲/۰۹/۲۴