تئودر فینچ کاش بچه پروتر از این پرچسبها می ماندی
این یادداشت بخشی از داستان را فاش می کند.
من یک بار شنیدم یک هنری هست که می گوید ظرف های شکسته زیبا هستند اتفاقا از همین شکستگی ها شاهکار خلق می کند حالا دقیقا اسمش یادم نیست اما تئودر فینچ اگر تو این را می دانستی اگر فقط می دانستی وجود شکسته ات می تواند یک شاهکار هنری بی نظیر باشد آیا باز هم زنده می ماندی؟
به نظرم تو زندگی را می خواستی تو در جا جای کتاب برای زنده ماندن تلاش می کردی حتی در آخرین لحظات در تو مشهود بود اما آنها نگذاشتند منظورم خانواده ات، معلمانت و آن قلدر های عوضی مدرسه هستند درست وقتی که تو میان زندگی و مرگ گیر افتاده بودی به هر جان کندنی زندگی را انتخاب می کردی آنها کاری می کردند که تو بیشتر از قبل برای مرگ دست به اقدامی بزنی.
تئودر فینچی که در کتاب شناختم عمیق تر و زیبا تر از تئودری بود که در فیلم اقتباسی نشان داده بودند من بعد از خواندن کتاب بیشتر درک کردم چرا در پایان تئودر همچین تصمیمی گرفت.
نمی دانم باید از کجا شروع کنم تئودر فینچ از آن شخصیت هایی ایست که دلت می خواهد با او آشنا شوی دلت می خواهد در دنیایش زندگی کنی او پسری به شدت مهربان است و همدلی بسیار بالایی دارد متاسفانه به خاطر همین سلامتی روان دیگران را به سلامتی روان خودش ترجیح می دهد کاش تئودر می فهمید که مراقب بودن چه معنی دارد چون همیشه از این کلمه می ترسید خوب تئودر هیچ وقت از خودش نمی گفت سعی می کرد همه چیز را پنهان کند حتی از مشاورش که تنها فرد بزرگسالی بود که قصد مراقبت از تئودر را داشت و واقعا به او اهمیت می داد البته اگر اهمیت می داد حساب کسانی را می رسید که آن لیست کذایی را نوشته بودند لیستی که در صدر آن پیشنهاد شده بود تئودر خودکشی کند.
من حرف های بسیاری از بزرگسالان این رمان دارم و اگر دست خودم بود پیشنهاد می دادم به عنوان قاتل تئودر تحت پیگرد قانونی قرار بگیرند بنابراین کاش در مورد مقصرین مرگ تئودر نوشت.
بله شاید بگویید تئودر حق انتخاب داشت که خودش را نکشد اما نباید این را نادیده گرفت به خصوصا ما شاهد لحظاتی بودیم که تئودر واقعا برای احیای سلامت روح و روانش تلاش می کرد رنگ دیوار اتاقش را تغییر داد کلمات مثبت و انرژی بخش روی دیوار نصب کرد به مکان های دیدنی رفت یعنی می خواهم بگویم تئودر قدم به قدم به هر شکلی می توانست تلاش کرد دوباره رو به راه شود اما محیط و آدم های زندگی اش او را بیشتر به مرگ سوق دادند.
تئودر زندگی را انتخاب می کرد اگر قلدرهای مدرسه بازخواست می شدند اگر روزی که معلم ورزش شاهد کتک خوردن تئودر از جانب یکی از ورزشکاران محبوبش بود دانش آموز مورد نظر را به خاطر قلدری اش مورد بازخواست قرار می داد و از تئودر دلجویی می کرد او را تشویق می کرد که بر خلاف همیشه بر خودش مسلط بوده است از خشونت استفاده نکرده است.
این جا یک پرانتز برای خودم باز می کنم اگر روزی دانش آموزی که همیشه خشونت را برای مراقبت از خودش انتخاب می کرد خشونت را راه حل همه چیز می دانست یک روز این خشونت را انتخاب نکرد و تغییر رویه داد سعی کرد از راه حل های دیگری استفاده کند لطفا این تحول را در او ببین که چگونه بر خشمش غلبه می کند چگونه دنبال راه حل های دیگر است لطفا لطفا او را تشویق کن لطفا اگر این دانش آموز از جانب دیگری مورد قلدری قرار گرفت و به تو پناه برد بدون پیش داوری مشاجره پیش آمده را بازبینی کن.
تئودر زنده می ماند اگر سایر همسالانش درک از دیگری و پذیرش تفاوت ها داشتند اگر آنها دست از برچسب زدن به دیگران بر می داشتند اگر آنها می فهمیدند بحران های روحی یک نفر دلیل بر خل و چل بودن نیست اصلا قرار نیست همه بر اساس معیارهای دانش آموز محبوب مدرسه قضاوت شوند.
توی این دو ماه گذشته بارها شاهد بودم دانش آموزانی که در درس یا یک جنبه دیگر محبوبیت داشتند و به نوعی به خاطر آن شناخته می شدند متاسفانه سیستم آموزشی و خانواده آنها را جوری بار می آید که اگر مراقب تفکر مراقبتی ، همدلی و درک از دیگری در آنها نباشیم و آن را پرورش ندهیم قلدرماب می شوند به دیگران برچسب می زنند متاسفانه شاید اگر در آینده در علم و صعنت متخصصانی تربیت کرده باشیم اما از این حقیقت بی خبر هستیم که بمب ساعتی تحویل جامعه دادیم بمب هایی که درک نمی کنند اگر یک نفر در یک جنبه شبیه تو نیست دلیل بر خل و چل بودنش نیست اگر بک نفر در جنبه ای از زندگی اش ضعف داشت ممکن است در جنبه ی دیگری موفق باشد.
تئودر زنده می ماند اگر مادرش علائم را جدی می گرفت اگر می دانست پدرش همچنان از نظر روحی و جسمی به تئودر آسیب می زند و ملاقات ماهیانه تئودر با پدرش بجران های روحی او را شدیدتر می کند تنودر به خانواده اش بارها به صورت غیر مستفیم در مورد بحران روحی اش نشانه هایی از خودش نشان داده بود اما انگار آنها انتظار داشتند تئودر مثل همیشه خودش به تنهایی از پس آن برآیدجالب است حتی هنگامی که به صورت مستقیم با این حقیقت مواجه می شوند که تنودر نیاز به کمک و مراقبت دارد باز هم او را نادیده می گیرند.
من چه قدر عصبانی هستم اگر یک هدف داشته باشم این است که با این تفکر اشتباه بجنگم وقتی که برخی از بزرگسالان در افکار و اعمال خود می گویند کودک و نوجوان عملا بچه هستند بنابراین نمی فهمند راستش وقتی آنها موجودی را نفهم بپندارند پس فکر می کنند احساسی ندارد وجودش را به رسمیت نمی شناسندپس هر طور که دلشان می خواهد به او رفتار می کنند و به او آسیب می زنند.از طرفی آنها فکر می کنند کودک و نوجوان زندگی راحتی دارد دچار بحران های روحی نمی شود پس به خودکشی فکر نمی کند در حالی که آمار چیز دیگری نشان می دهد کاش به سلامت روج و روان کودک و نوجوان اهمیت می دادند کاش هر کس به سهم خود در این زمینه فرهنگ سازی می کردتا کمتر شاهد خودکشی کودک یا نوجوانی باشیم.
تئودر زنده می ماند اگر به همان اندازه که به سلامت روح و روان دیگران اهمیت می داد به خودش اهمیت می داد اگر برچسب های منفی دیگران را باور نمی کرد و باور داشت که فراتر از این حرف هاست.
می دانی ما در جهانی زندگی می کنیم که می خواهد با برچسب ها ما را از پا بیندازد اگر به تو برچسب زدند خل و چل هستی اگر آن قدر این برچسب بر تن و روحت زده شد آرزو می کنم بچه پروتر از این حرف ها باشی و این برچسب را باور نکنی اجازه ندهی بخشی از وجودت باشد.
- ۰۲/۰۸/۱۷