The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

یادداشتی که فقط می شد اینجا منتشر کنم

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۳:۲۰ ق.ظ
مشکل زرافه ای در مورد دردسرهای قایم کردن گردن دراز یک زرافه است زرافه ای که گردن همه اهالی جنگل را با کلاس تر و شیک تر از خودش می داند روزی با لاک پشتی آشنا می شود که از نظر او گردن زرافه نه یک عیب عجیب و غریب بلکه یک ویژگی منحصر به فرد است به زرافه فرصت خلق امکان های جدید و ماجراجویی می دهد....
و واقعا تو با من چه کار کردی مشکل زرافه ای چه یادهایی را در من زنده کردی!
مرا یاد یکی از دوستانم انداختی که می گفت: دختر یکی از همکارانش به خاطر خالی که بر صورتش داشت خجالت می کشید طفلکی تمام تلاشش را می کرد حتی آن را با ماسک قایم می کرد به خاطر همین در مدرسه زیاد فعالیت نداشت اغلب ساکت بود و ماسک بخش جدایی ناپذیر صورتش شده بود.
آخ مرا یاد آن سه نفر م.م.ف در سوم دبستانم انداختی که اولی معلولیت داشت دومی ملیت متفاوتی داشت و سومی رنگ صورتش فرق داشت همیشه احساس تنهایی و جدا افتادگی از جمع یا شاید ترس از قضاوت شدن با آنها همراه بود گاهی این ترس را بروز می دادند گاهی قایم می شدند گاهی طرد می شدند.
در من یاد نیشخندی را زنده کردی که برایمان تعریف می کرد برادرش همکلاسی دارد که به خاطر احساساتی بودن، رفتاری های لطیف که معمولا جامعه ما آن را دخترانه می داند و برخی از تفاوت های دیگر که با گروه پسرانه همخوانی ندارد همیشه زیر چشم است و لحظه ای از آن رهایی ندارد.
چه قدر این بچه ها به خاطر مشخصه هایی که دست خودشان نبوده و در انتخاب آن هیج نقشی نداشتند یا حتی چه قدر به خاطر تفاوت هایی که خودشان تصمیم گرفتند خارج از کلیشه و عرف در زندگیشان ایجاد کنند درست مثل تو احساس عذاب وجدان و از خودبیگانگی را تجربه کرده اند با این که همه ی این ها چیزی نیست که باید از آن خجالت کشید و آن را انکار کرد تو که حرف هایت را گفتی اما این بچه ها در سکوت گاهی از شدت فشار جامعه و حتی ترس هایی که به آنها القا شد در پی تبدیل شدن به کسی بودند که مشکل زرافه ای نداشته باشد شیک و با کلاس باشد.
دوست ندارم پیشاپیش برداشت کنم که این کتاب مناسب بلندخوانی برای چه گروه سنی ایست یا چه مفهوم آموزشی دارد این یادداشت را برای خودم نوشتم تا یادم باشد بچه هایی هستند که به خاطر ملیت،جنسیت،هویت،رنگ پوست،دین یا یک مشخصه به خصوص با اکثریت متفاوت بودند مجبورشدند یا خودشان را مجبور کردند به خاطر این تفاوت قایم شوند به خاطر این تفاوت وجودشان را انکار کنند من به عنوان یک بزرگسال کجا ایستاده بودم که به آنها یادآوری کنم گاهی این تفاوت ها نقطه قوت آنهاست قرار نیست همه شبیه هم باشیم تا ارزشمند باشیم هر کس به نوع خودش منحصر به فرد و دوست داشتنی ایست.
به تمامی بچه هایی که یادتان در من زنده شد دوستتان دارم حتی با خال صورت ، حتی با وجود معلولیت، حتی با وجود ملیت متفاوت،حتی با وجود رنگ تیره ی پوست و حتی با وجود تعریف دیگری که از جنسیت خودت داری.
  • ۰۲/۰۷/۱۳
  • فاطمه:)(: