The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

شرمنده لازم نکرده به جای من باشید

پنجشنبه, ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، ۱۱:۳۶ ب.ظ

کاش زمان متوقف می شد و به من فرصت می داد راستش نمی خواهم با متوقف شدن زمان از همه کس و همه جا فرار کنم حتی مشکلی ندارم خودم از حرکت بایستم من نیاز دارم ساعت را نگه دارم تا حسابی فکر کنم  بدون آن که نگران باشم با این وقفه ممکن است جوانی ام را از دست بدهم

حالا شاید خودخواهانه باشد زمان برای من متوقف شود در حالی که شما دارید معشوق را می بوسید یک دوست را بعد از مدت ها به آعوش می کشید سوار هواپیما شدید به مقصد کشوری می روید که همیشه دوست داشتنید به آنجا پناهنده شوید

من زمان را برای کسانی نگه می دارم که به آن نیاز دارند برای زنی که می داند در آستانه تجاوز است برای مردی که می داند معشوقش صبح روز بعد او را ترک خواهد کرد برای آخرین خداحافظی یک کودک شش ساله از مادرش که دارد آخرین نفس هایش را می کشد برای پدر اوکراینی که پسرش را راهی می کند برای زن افغان که طالبان می خواهد مجازاتش کند 

می بینی کسی ضرر نمی کند اگر من زمان را متوقف کنم تازه قرار نیست خودم حرکت کنم من هم مثل شما یک گوشه بی حرکت مانده ام با این تفاوت که متوجه هستم غقربه های ساعت حرکت نمی کند

کاش از من نمی خواستید توضیح بدهم چرا این قدر دوست دارم زمان را نگه دارم نه شما نه هیچ کس دیگری می تواند درک کند وقتی به این سن می رسی و می فهمی هنوز تبدیل به زنی نشدی که عاشقش هستی هنوز باید  برای کوچک ترین حق انسانی قدر دو جنگ جهانی تلفات بدهی برای خودت واقعی ات مشروعیت زندگی کردن نداری آخ من دیگر ادامه نمی دهم 

به ته رسیدم نیاز دارم بدون آن که نگران باشم روزها می گذرد یک لحطه به خودم اجازه بدهم بایستم دست از همه چیز بکشم چشم هایم را ببندم و فکر کنم کاش جور دیگری بود در این لحطه حالم خوب نیست و شاید با متوقف شدن زمان این فدر احمقانه فکر نکنم قرار نیست این طرز زندگی تا سی سالگی باز همین شکلی باشد محدود و پر از سانسور های تحمیلی 

شاید بعضی هایتان  مرا بشناسند نمی دانم در چه سنی با من آشنا شدی یا از چه طریقی وبلاگم را پیدا کردی من فقط می دانم دوست دارم مرا فراموش کنی جوری که در زندگی ات کسی به این نام نیست آخ ممنون می شوم که این لطف را در حقم بکنی 

اگر زمان این لحطه بایستد می خواهم گریه کنم و با صدای بلند جیغ بکشم تمامی حرف های نا گفته ام  را به زبان بیاورم چرا این قدر سخت است در این خفقان و سرکوب امیدوار بود چرا نمی شود یک جایی از وجودت فکر کنی روزی می رسد که کسی برای خواستن حق انسانی اش جانش در خطر نیست چرا داریم برای زندگی کردن تن به خفت می دهیم چشم ها و گوش هایمان را بستیم و انسان نیستیم 

  در بیست و ششم اسفند سه روز مانده به 1401 حالم خوب نیست  چرا نمی پرسم  اجازه نداریم خوشحال باشیم بی شرف ها برای خوشحال بودن هم کاری کردند که باید از آنها اجازه بگیریم یعنی این حق را نمی دهند هر وقت آمدیم با یک دل خوش بخندیم آخرش کارمان به این جا رسید  

من از طرف همه ی آدم های دیکتاتور زندگی تان معذرت می خواهم کاش این جوری نبود کاش جور دیگری بود 

 

پی توشت:

چرا احساس می کنم  قراره حذفش کنم یا این که  یکی از راه می رسه از دماغم در می یاره غلط کردم حرفی که توی گلوم گیر کرده بود با صدای بلند به زبون آوردم 

مثل همیشه کسی نمی فهمه  توی این یه سال گذشته  به لطف خیلی ها نوشته هامو پاک کردم نوشته هامو قایم کردم نوشته هامو ننوشتم می دونین این خیلی سخته و حق دارم به خاطرش الان غصبانی باشم می خوام روزی برسم که دلم نلرزه نکنه با این نوشته ...

 

 

  از شرارتی که توی آهنگ موج می زنه خیلی دلم خنک می شه شاید آرزو  کنین کاش  زودتر  گوشش می دادین  اصلا باید یه  روایت مشهور باشه  اگه زمان به عقب برمی گشت  زودتر از اون  اقدام کنین  قلبش رو بشکونین و تهش یه جوری بغلش کنین که انگاری به قول شاعر می خواین بکشینش

عجیبه از بازخوانی هایی که از این آهنگ شده  بیشتر  از اصل آهنگ خوشم می یاد همیشه هم کپی های نابرابر اصل بد نیست  

  • ۰۰/۱۲/۲۶
  • فاطمه:)(: