زن ناخوانا
دیشب می خواستم مثلا متفاوت تر از همیشه باشم بنابراین مجموعه شعر های دنیا را می شنیدم و تعجب می کردم چرا من هیچ وقت آدم شعر دوستی نبودم در یکی از قسمت های پادکست زنی با صدای غمگینی می گفت همین کارهاش بود که باعث شده بود عاشقش بشم اصلا مگه می شه عاشقش نشد
راست هم می گفت اگر من هم بودم عاشقش می شدم مگر چند نفر در دنیا می تواند این قدر رمانتیک باشد که صدای سکوت را ضبط کند و بداند هر سکوتی مال کجاست یا این که وقتی مریض شدی صدای نفس هایت را ضبط کند در مواقعی که دل تنگت شد دوباره گوش بدهد
به قول یکی از اساتیدم لازم نیست برای خودت یک نفر را داشته باشی که مثل سعدی شعر بگوید بلکه فقط کافی ایست که خیال پردازی های شاعرانه داشته باشد جوان تر که بودم خوشم می آمد اما وقتی زنی پا به سن می گذارد می فهمد اصولا این آدم های رمانتیک خیال پرداز خطرتاک ترین گونه ی روی زمین هستند به عنوان یک زن هیچ قدرتی در برابرشان نداری و خلع سلاح می شوی
متاسفانه باید اعلام کنم خیلی ها از این موضوع خبر دارند و در کمال تاسف برایشان سخت نیست نقش یک شاعر پیشه رمانتیک را بازی کنند به خاطر همین ماجرا از همین قرار است به خیال پرداز های شاعرانه اعتماد ندارم یعنی خوب است که آدم دورا دور لطافت های عاشقانه شان را تماشا کند اما تصمیم بگیرد عاشقشان نشود
شاید هم من شانس نداشتم با یکی از بکرترین هایش آشنا شوم تا این جا فقط کسانی را دیدم که خیالبافی های شاعرانه را تظاهر کردند و واقعا باید علم غیب داشته باشی تا پی به دروغشان ببری
آدم هایی که با ترفند خیال پردازی شاعرانه در زندگی ام دیدم شبیه موجودات افسانه ای بودند که با آوازشان آدم را وسوسه می کردند دلش را به دریا بزند غافل از این که من شنا بلد نیستم و هنوز آن قدر شعور دارم که خودم را برای همچین موجودات الکی غرق نکنم اگر قرار بر غرق شدن باشد صبر می کنم برای کسی که می ارزد و از این که خودم را به خاطر او به فنا بدهم احساس گناه نداشته باشم
راستش مدتی ایست فکر می کنم چه قدر خوب می شد روزی بدون احساس شرم و احساس گناه کسی را دوست داشت هر چند اگر قدغن شده باشد مایه عذاب باشد به هر حال با افتخار تمام سربلند سر بلند با همه ی دنگ و فنگ هایش دوستش داشته باشی
اهل شعر نیستم اما بی خیال من هم از شعر لذت بردم بنابراین فکر می کنم شاید وقتی برای اولین بار متوجه می شویم به کسی احساس پیدا کردیم شبیه ذوق زدگی پس از کشف خیال پردازی های یک شعر هیجان زده می شویم بر این اساس هر مرد و زنی شبیه شعرند بعضی کلاسیک اند و بعضی آزاد من نمی دانم جز کدام قالب های شعر قرار می گیرم شاید هم شبیه نثری باشم که به شعر شباهت دارد به هر حال هر چه که هستم معمولا کسی متوجهش نمی شود همیشه خدا فکر می کنم ناخواناترین زنی در من زندگی می کند که ....
کاش یک نفر می گفت چه طور می توان متوجه شد خیال پردازی های شاعرانه کسی از ته دلش بر می آید یا این که یکی از شیوه های مدرن مخ زنی ایست
- ۰۰/۱۲/۲۹