جیغ های آبی آن سوی ماورای 1400
همه از آخرین روز 1400 حرف می زنند خوب من هم حرف هایی برای گفتن دارم نمی دانم قابل شنیدن هست یا نه من امروز جیغ ماورای آبی کشیدم خیلی بلند بود ولی کسی متوجه نشد الان هم می خواستم امتحان کنم خوب هیچ صدایی از حنجره ام بیرون نیامد
اگر الان گلویم درد نمی کرد و به سختی آب دهانم را قورت نمی دادم فکر می کردم که اصلا جیغ نکشیدم چون کسی در حمام را نزد کسی نگران نشد این چه مرگش شده که با صدای بلند جیغ می کشد همش به خاطر این که صدایم در نمی آمد
روشویی پر از آب شده بود و آب ولرم داشت سر ریز می کرد ذهنم خالی شده بود دهنم فقط پر از جیغ بود سرم را آن زیر کردم برایم سوال است که جیغ کشیدم یا نه فقط صدای قل قل آب می آمد اگر به خودم بود محض احتیاط همچنان جیع می کشیدم اما بدنم ناخودآگاه مرا به عقب می کشید به سرفه می افتادم دوباره دلم می خواست جیغ بکشم این بار بلندتر و گوش خراش تر از قبل
اولش خوب بود چون که به هر حال هم جیغ کشیده بودم و هم این که لو نرفته بودم ولی خوب راستش بعد از چشمم افتاد این چه فرقی داشت با وقتی که توی اتاقم راه می روم دهانم را قدر یک غار باز می کنم وانمود می کنم جیغ کشیدم قبول دارم شبیه دهان دره است تا یک جیغ ماورای آبی
هنوز دارم فکر می کنم آیا مثل روزهایی که به بیرون از شهر می رویم من شالم را روی شانه ام می اندازم و سرم را از پنجره بیرون می آورم تمامی خودم را در فریادم رها می کنم آیا این جیغ امروزم هم همین رها شدن را داشت؟ یک جورایی مثل مواقعی که در اتاقم وانمود به جیغ کشیدن می کردم خفگی داشت و هم مثل این لحطاتی که باد در موهایم جریان پیدا می کند با جیغم هر کسی را در آن حوالی می ترسانم نصفه و نیمه رهایی داشت آره آخرین جیغ 1400 بین این دو بود
وقتی از حمام در آمدم تازه یادم افتاد ای وای کاش قبل از جیغ کشیدن فکر می کردم چه احساساتی را می خواهم از خودم بیرون بکشم آخر هر وقت که در بیرون شهر هستیم قبلش کلی فکر می کنم تا وقتی که پنجره را پایین می کشم اول جیغ می کشم و بعد فریاد می کشم دیگه تکرار نمی شه دیگه نمی خوام
خوب چه چیزی دیگر تکرار نمی شود چه چیزی را دیگر نمی خواهم هیچ کس در این باره از من نپرسیده شما هم نپرسید حتما آن قدر هضم کردنش سخت بوده که گمان می کنم با یک جیغ می خواهم وسط یک جای بی آب و علف رهایش کنم
اعتراف می کنم رسالت یک جیغ تمام نمی شود مگر این که کسی آن را بشنود به خصوص خودت متوجه شوی همه حرف هایت را در قالب یک جیغ به زبان آوردی
من شانش ندارم حتما بعد از این نوشته قرار است مثل تمام دفعاتی که رو راست بودم هیچ احساسی را سانسور نکردم به یک دوست یا یک غریبه جواب پس بدهم سال گذشته دو بار این اتفاق افتاد واقعا هر دو بار هم خیلی سخت بود فکرش را بکن با آدم هایی که راحت نیستی رو به رو شوی و انگاری بازجویی شوی در نهایت حکم لب دوختن صادر کنند تازه فقط همین نیست همسایه فضول طبقه دوم هم از بالکن تمامی حرف هایت را بشنود سال گذشته همسایه طبقه دوم درس بزرگی به من داد گاهی بعضی از آدم ها نیاز به خلوت دارند بعضی چیزها به من ربط ندارد پس در آدمها ایحاد نا امنی نکنم این حق را به آنها بدهم که شاید بخواهند تنها باشند به حریم شخصی آدمها احترام بگذارم
خوب می گویم این کار را باید بکنم ولی گاهی آدم یادش می رود بی خیال 1400 گواهینامه ام را گرفتم و ارشد قبول شدم به نظرم کاملا معمولی و عادی بود هر کسی این کار را می کند صرفا یک حرکت نمایش...
باز 1400 سالی بود که لوله گرم اسلحه دیکتاتوری حالا بخواهد هر کسی باشد بر سیب گلویم احساس کردم اگر کسی در موردم پرسید حرفی برای گفتن نداشتم مگر دیوانه بودم با وجود این تهدید همیشگی حرف راست بزنم خندیدم گفتم یعنی می تواند از این بهتر شود نه خیر نمی شود
می توانم خودم را تصور کنم شبیه آن سکانس های فیلم جنایی بودم که رو به روی در ایستادم یک نفر برای نجاتم می آید اما دیگری که پیدایش نیست با اسلحه تهدیدم می کند بخندم و وانمود کنم همه چیز سر جای خودش است
1400 سالی بود که چند باری سعی کردم خودم را از پشت سر رها کنم بدون آن که بدانم آن پشت سر چه خیر است به امید آن که دوستی آن پشت مشت ها باشد مرا قبل از آن که به زمین برسم در آغوش خودش بگیرد چه قدر لقمه را دور سرم می چرخانم یعنی سعی کردم به دوستی اعتماد کنم در مورد خود عجیب و غزیبم با او حرف زدم حرف هایی که معمولا فکر می کردم نباید به زبان بیاورم به او گفتم نه این که از اعتمادم سو استفاده کند یا مثل بقیه جوری رفتار کند که انگار اشتباهی هستم اتفاقا حرف زدن با او گاهی حس خوبی داشت ولی متاسفانه بعد از ملاقات با چند آدم روانی در دبیرستان و دانشگاه دیگر آدم نمی تواند به آسانی خیالش راحت باشد قرار نیست اتفاق بدی بیفتد و به محض این که از درونگرا بودنم فاصله گرفتم مثل نقطه چین پشیمان شوم
در 1400 خیلی کم از ته دل خوشحال بودم خدایی چرا روزهای ابری اش بیشتر از روزهای آفتابی اش بود من از خودم فاصله گرفتم اگر کسی مرا پیدا کرد مرا به خودم برگرداند یعنی باران ببارد فاطمه در حیاط قدم نزند برف ببارد فاطمه به دل کوچه های محله شان نزند و ماجراجویی نکند میوه های مورد علاقه اش را بخرند ولی ذوق زده نشود من چرا هیجان زده نشدم چرا ذوق نکردم چرا این دو ویژگی بارز شخصیتم در 1400جایشان خالی بود نمی شناسمت این فاطمه چرا این قدر توخالی و بی روح شده بود یعنی چه اهمتی برای ملت شریف ایران دارد من خودم نباشم تا وفتی که قرار نیست با خودم شدن دردسری درست کنم همین شکلی هم خوب است تازه چه بهتر
آن هیجان ها و ذوق زدگی ها همین جاست می دانم قایم شدند وگرنه در خیالم امروز روی چمن هایی که نباید بر روی آن پا گذاشت با آهنگ های دال بند سر لخت رقصیدم بعدش پاچه ی شلوارم را بالا کشیدم پایم را در آبی که کنار درختان باز شده بود رها کردم غروب خورشید را از بالای یک ساختمان بلند نصفه نیمه تماشا کردم از کتاب های تاریخی خسته فال گرفتم هر کار دیوانه واری که یک آدم بزرگ مثلا معقول بچگانه می داند انجام دادم
در 1400 باور کردم حق با دیکتاتورهاست من حق یک میلیون چیز کوچک و بزرگ را به خاطر زن بودنم نداشتم و ندارم حتی خودم چند مورد به این لیست اضافه کردم با این که آنها چیزی نگفته بودند ولی در خودم شکستم بار ها صدای شکستن قلبم از آن بدتر غرورم را شنیدم
اوایل 1400 خوب داستان نوشتم ولی نمی دانم چرا اواخر 1400 باورم شد حق با اوست که داستان هایم ارزش شنیدن ندارند به درد نمی خورند چرا باید این کار را بکنم هنوز هم می گوید با این که چند بار گفتم من چیزی جز این برایم باقی نمانده می توانی به این یکی کاری نداشته باشی چرا هر وقت یک چیز برایم مهم می شود و خوشحالم می کند باید برایم خرابش کنی حسش شبیه این است که شما در کودکی بره ی کوچکی داشته باشید بعد جلوی چشم خودتان آن را سر ببرند کم آوردم یکی از دلایل جیغ کشیدنم به خاطر همین بود که دیگر اعتماد به نفس نوشتن داستان ندارم و فکر می کنم تا وقتی که از من بهتران هست چرا دست به قلم شوم حرف های من ارزش شنیدن ندارد
در 1400 کمابیش از طریق فضای مجازی مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفتم واقعا هم حس خوبی نداشت دوست ندارم در موردش حرف بزنم
خوب در سالی که گذشت اتفاقات نا منتظره یی هم افتاد که اصلا انتظارش را نداشتم خودم را دو بار به چالش کشیدم و اتفاقا موفق هم شدم ولی آیا به خاطر خودم کاری انجام دادم خیلی غم انگیز است که اجازه می دهم همین شکلی تمام شود شاید آخرین جیغ تنها کاری بود که ...
در 1400 باز برای آخرین بار خدا لعنتشان کند اولین حس شیرین دیدن فیلم in the mood for love با سانسور های بالا دستی ها از بین رفت چرا سایت های فیلم این قدر وقیح هستند اگر سانسور کردی بنویس با سانسور چرا وقت و انرژی ملت را حرام می کنی بوق بوق بوق الان چند فحش دادم چون خیلی توی ذوقم خورد وقتی متوجه شدم فیلم سانسور شده اصلا چه طور دلشان آمد روح لطیف فیلم را بکشند قاتل ها روانی ها من هنوز داستان اصلی فیلم را نمی دانم
کاش یک نفر پیدا می شد امروز دنبالم می آمد دم سال تحویل بساطمان را پهن می کردیم رو به روی ون نارنجی اش سینما خانگی را مهیا می کرد نسخه ی بدون سانسور in the mood for love را با هم می دیدیم شاید هم چند نسخه بدون سانسور دیگر
وسط های فیلم به آسمان نگاه می کردیم که کم کم از تعداد پرستو ها کمتر می شود همراه با دود آتشی که درست کردیم نسیم ملایمی می وزد تازه متوجه می شویم ون را کنار یک درخت بادام که پر از شکوفه است نگه داشتیم
راستی حرف از سانسور شد از این به بعد اگر پریود شدید به جایش بگویید اسهال خونی خدایا دیشب کفرم در آمد صد فاز ترکاندم انیمیشن قرمز شدن در مورد بلوغ است بعد مترجم محترم به جای پریود می نویسد اسهال خونی آخر آدم حسابی یکی از زیر ساخت های اساسی انیمیشن همین موضوع پریود و زنانگی است آن وقت با چه رویی تغییرش می دهی واقعا به من یکی که خیلی بر خورد حتی بیشتر از وقتی که به دوست پسر می گویند نامزد یعنی وسط فیلم حتما عاقد آوردند صیغه ی محرمیت خواندند طرف به وضوح می گوید دیشب فلانی را بوسیدم آن وقت در زیر نویس یعنی من الان چه بگویم که مودبانه منظورم را برسانم ماست مالی می کنند هنوز طرح صیانت نیامده سانسور غوغا می کند یکی از بزرگ ترین سانسورچی های ایران فیلموست فکر کنم جدیدا سریال امیلی دیکنسون را گذاشته من خیلی کنجکاوم که ببینم چه طور رابطه نقش های اصلی را توجیح می کند راستی اگر خواستید فیلم روزهای بهتر را تماشا کنید سراغ فیلمو نروید با وقاحت تمام روح اثر را کشته اند
اری بدین ترتیب در 1400 نفهمیدم چند تا از فیلم های مورد علاقه ام را با سانسور نگاه کردم و متوجه نشدم در 1400 بعضی از داستان هایم را با ترس نوشتم با ترس پاک کردم با ترس فراموش کردم این ترس و شرم از من جدا نشدنی بود
به هر حال 1400 را پشت سر گذاشتم با سخت جانی که داشتم و حتی خودم هم پیش از این وجودش خبر نداشتم بعضی ها تک توک بودند بعضی ها برای همیشه رفتند بعضی ها هم نمی دانم چرا نمی روند در کل می توانم بگویم 1400 با 1399 به جز چند اتفاق مهم فرق چندانی نداشت روزهایشان مثل هم گذشت صبر کن ببینم نمی دانم می توان جز اتفاق مهم به حسابش آورد یا نه من با برنامه کتابخوان طاقچه آشنا شدم ساعات مطالعه ام بیشتر شد یعنی بهتر از 1399 بود یا این که بر عکس سال های قبل در 1400 خودم موهایم را چتری کوتاه کردم از اول کورنا دوست داشتم مدل چتری را امتحان کنم ولی قسمت نمی شد
خوب چه برنامه ای برای سال آینده دارم راستش خودم هنوز نمی دانم شاید باید خودم را به جریان زندگی بسپارم ببینم سر از کجا در می آورم
- ۰۰/۱۲/۲۹