اولین اعتراف، با این که شما غریبه هستید
بذارید یکی از جزییات عجیب و غریب شخصیتم رو براتون تعریف کنم من یه مدتی نمی تونستم تماشا کنم آدما پا روی گلبرگ های گل بذارن و ازشون رد بشن خودم هیچ وقت دقیق متوجهش نشده بودم فقط هر وقت توی مسیرم می دیدم روی زمین گلبرگ ریخته حتما باید خم می شدم و جمعشون می کردم و کنار پل توی جریان آب رهاشون کنم بگمونم فکر می کردم روح سرگردان یه گل رو به آرامش می رسوندم
ماجرا از این قرار بود تا این که یه روز رو به روی مترو داشتم گلبرگ هارو جمع می کردم پسر گل فروش که برای با طراوت نشون دادن گل هاش این گلبرگ های پوسیده رو همون جا به حال خودش رها کرده بود صدام زد هی خانم چرا از من گل نمی خرین
فکر کن احساساتی شدم بهش گفتم حتی اگه می خواد گلبرگ هارو از گل جدا کنه یه جایی نباشه کسی روش پا بذاره نمی دونم شاید هم گفتم گل ها مثل موجودات زنده هستن ... یادمه خیلی احساساتی شده بودم یه پیرزن با لباس سیاه و پوست چروکیده اونجا نشسته بود به پسر گل فروش گفت به حرفش گوش نکن
به نظرش مسخره می اومد پسر گل فروش و دوست هاش اصرار می کردن ازشون گل بخرم در حالی که من هنوز گلبرگ های نیمه جون که آدما روشون پا گذاشته بودن توی دستم نگه داشته بودم آخه می دونین شاید توی اون لحظات فکر می کردم هر زنی شبیه همین گلها چیده می شه و بعدش پاره پاره اش می کنن روی وجودش پا می ذارن کسی نمی فهمه چه قدر هنوز زیبا و لطیف هستش نه به خاطر ظاهرش شاید به خاطر احساسی که در آدم بوجود می یاره آره برای من گلبرگ ها ارتباطی مستقیمی با موجودیت زن داشتن فکر می کردم شبیه زنان تن فروش زیبایی شون فروخته می شه یا گلبرگ ها با سیگار که زیر پا له و لورده می شن خیلی فرق نمی کنن آخ رشد کردنشون و شکفتنشون زیباست زیباست چرا برای یه لحظه باید تلف بشن اون هم برای کسی که ارزششون رو نمی دونه
ببخشید من این جوری فکر می کنم شاید بچه گانه باشه اما توی این دو ساله سعی کردم کمتر گل هایی که بهم هدیه دادن دور بریزم و همشون رو توی یه جعبه نگه داشتم یه گل برای من قربانی شده نمی تونم به راحتی دورش بندازم این گل کلی حرف داره کلی جمله ی نگفته است
الان پریودم به خاطر همین شاید زیادی حساسم اما شاید نتونم این احساس رو بیان کنم چون شما ندیدین رد پای کثیف کقش رو روی تن لطیف و پاک گل باور کنین اون موقع ها برای من از صد تا فاجعه بدتر بود
گل فروشی یکی از مکان های مورد علاقه ی من توی دنیاست یه خرافات عجیبی هم دارم گل فروش باید رمانتیک و شاعرانه باشه از ته دل گل هاش رو دوست داشته باشه از گل فروش های بی احساس خوشم نمی یاد اصلا گل فروش باید گل رو مثل بچه هاش ببینه وگرنه نمی شه اسمش رو گل فروش گذاشت باید انتقالش داد به کشتارگاه
- ۰۰/۱۲/۱۹