چون با همه ی وجود کم شدم
بگو تا نقش بازی کنم در مورد همان فاطمه یی که در درونت او را به خاطرش دوست داری کدام یک باشم فاطمه ی مطیع و رام شدنی یا فاطمه گستاخ بی پروا
به هر حال من حاضرم شبیه فاطمه یی شوم که تو او را دوست داری خواهش می کنم نگو خود واقعی ات را دوست دارم که از چشمم می افتی دروغ قشنگی ایست ولی باور نمی کنم تصوری که تو از من داری با فاطمه یی که من واقعا هستم بینش تفاوت هاست
با این که یک روزی می رسد که در ذهنت کم رنگ می شوم و مرا گم می کنی آن وقت باز توقع داری واقعیت را نشان بدهم ببخشید عزیزم فاطمه واقعی رو به روی تو ایستاده مدت هاست که این جا هستم من آمدم ولی بخش هایی از خودم را جا گذاشتم نمی خواهد بپرسی مثلا چه چیزهایی
مگر برای تو فایده ای دارد بدانی که من احساساتی ام گاهی گستاخ و ماجراجو هستم اغلب اوقات ساکت و متفکر به نظر می رسم
بی خیال تو فقط توضیح بده نقش را چه طور بازی کنم زودتر خلاصم کن من حتی جلویت را نمی گیرم می توانی بروی
مگر قرار بود کسی را تا ابد داشته باشم من حتی خودم را در حال حاضر ندارم بله این جوری هاست با این که هنوز به آن عادت نکردم
پی نوشت
منو می خوان ولی نه با گستاخی ها و اعتماد به سقف بودن هام
منو می خوان ولی نه با سکوت و درونگرایی
منو می خوان ولی نه با احساسات و هوش هیجانی زیادم
منو می خوان ولی نه با دغدغه های اجتماعی و سیاسی متفاوتم
منو می خوان ولی نه با همه ی خودم
هر بار که باهاشون حرف می زنم احساس می کنم ناقصم کم دارم خسته شدم هر بار یه چیزی رو جا بذارم تا باهاشون کنار بیام تا کی می تونم تحمل می کنم این همه سطحی بودن رو خدایی دیگه صبر ایوب و عمر نوح رو بهم بدن تحمل ندارم من همینم احساساتی ام اون هم از نوع شدیدش
اگه درکش نمی کنی ایراد از من نیست این تقاوت من با توئه چیز فهم شو تفاوت من عیبم نیست نمی دونم چرا همیشه اشتباه می گیرنش نمی دونم چرا بهشون نمی گم از زندگیم دور شین متاسفانه هنوز دوستتون دارم و براتون احترام قائلم ولی از غریبه غریبه تر شدین
- ۰۰/۰۸/۲۳