ساقیا همین یک قلم جنس را کم داشتم
من جوجه ام البته هنوز به دنیا نیامدم از دست پر و بال خانم مرغه قل خوردم توی پوسته سر درد گرفتم و بخاری هم ندارم طفلکی خودم خیلی گناه دارم
دلم می خواهد یکی پیدا شود دست بگذارد روی پیشانی ام هار نشود چرا همین امروز فاطمه جوجه شده به خاطر این که هنوز نمی تواند مثل نویسنده حرفه ای که دلش می خواست جوراب زنبوری بپوشد با کفش پاشنه بلندش روی پله ها بپرد
از صبح همین جوری ام دندانم لطف کرده بیشتر درد می کند سرم هم با او مسابقه گذاشته ولی ای قلبم بیشتر از همه اذیت می کنی هی تالاپ تولوپ ساعت هشدار که نیستی شاید هستی لابد
چی شده دعوا کردم یکی گفت چرت و پرت یادم آمد قبلا هم گفته بود چرت و پرت می نویسم قشنگ شستمش حتی بهتر از ماشین لباس شویی و پهنش کردم روی بند ولی دوستش داشتم حیفش بود کاش آشتی کنیم
از الان برای پایان نامه ارشد توی خیالم یک آش پختم یک وجب روغن رویش ولی به همین خیال باش هنوز استاد راهنما ندارم تازه شم آزمون زبان معافی از کجا پیدایش شد دراز دیلاق می گویند اگر قبول نشوم نمی توانم دفاع کنم رویم نمی شود از امامزاده آموزش در موردش بنویسم بی حیایی ایست تازه یک هفته از ترم اول ارشد گذشته جای این حرف ها پیشش نیست
خیلی وحشت کردم آن قدر که غول زیر مبل بی خیال ترساندن من شده می گوید بچه تو هنوز فرق سارتر را از ساطور تشخیص نمی دهی آن وقت می خواهی ادبیات را تعریف کنی آزادی و تعهد یک نویسنده
بله کتاب پرسیدن از پاسخ دادن مهمتر است با یک نگاه عمیق فلسفی می گوید بی خیال فلسفه شو تو مغزت می ترکد وسط مانتیور ما جوابگو خانواده ات نیستیم تئاتر چهار راه بهرام خان هم نصفه نیمه متوقف شده واقعا چی می خواهد بگوید کی فهمیدم که الان بفهمم
قوه تشخیص و تحلیل کردن را کمابیش ندارم همیشه به خاطر نازک نارنجی بودنم دیکتاتورانه در برابر نظر مخالف جبهه گرفتم استاد سر کلاس تشویق می کند فکر کنیم درس را نقد کنیم چابلوسی نکینم ولی بدش نمی آید بگویم به به چه استادی
از آن تعریف هایی که قند توی دلش آب کند دلش قیلی ولیلی شود من اعصاب مصاب ندارم با شهرداری هماهنگ کردم دهان همه را با آسفالت مرغوب سرویس کنیم تازه موقع این که بحثم با کتاب داستان عمو شلبی گرم شده یک نفر زنگ می زند قطع می کند شاخک های فضولی چهار فاز فعال می شود بی خیال هر کسی هست حوب باشد شاید اشتباه گرفته بار دوم گوشی را بر می دارم صدایش ته لهجه دارد بی ادبی ایست سلام ندهم
منتظرم حرف بزند چیزی نمی گوید توقع دارد بشناسمش می گویم شما بی تربیت دوباره قطع می کند لابد می خواهد من زنگ بزنم که نمی زنم به تلگرام سر می زنم یک نفر پیام داده فاطمه عزیز چند تا سوال در مورد رشته ات داشتم وای نکند از مخاطب های وبلاگ باشد شماره ام را از کجا پیدا کرده
احساس می کنم معروف شدم می خواهند با من مصاحبه کنند ولی از این شانس ها ندارم به سوال هایش جواب می دهم تازه دو هزاری ام می افتد چه رشته ای قبول شدم و چه قدر خواستگار پرپا قرص دارد چی الان صدای نوشابه یی که برای خودم باز کردم شنیدید حق دارید خوب یک پپسی تگرگی خنک است بفرمایین تعارف نکنید
گفتم استاد امروز رسما ما را به جان هم انداخته بود حرف های همدیگر را نقد کنیم نقاط قوت و ضعف شعری که در آن آقای پرتقال با خانم نارنگی ازدواج می کند بگوییم اگر خودش نمی گفت می شود این دو تا درخت را پیوند داد من فکر می کردم شعر دارد مفهوم ازدواج را تبلیغ می کند
دوستم پیام داد فاطمه بی خبر ازدواج نکنی اصلا ازدواج کردی شوهر کجا بود ما هم حوصله خاله سوسکه را نداریم راه بیفتد توی بازار ای لعنت به دل سیاه شیطان من بچه ام کوچولویم هنوز بزرگ نشدم به دوستم گفتم نه خیر جانم شوهر نکردم
باز دوستم گفت دیشب خوابت را دیدم
پرسیدم چی کار می کردم
گفت مثل همیشه خندان بودی خیلی خوشحال بودی
الان هر هر به قیافه یی که آن لحظه داشتم می خندم چی من دیشب که داشتم توی وبلاگ می نوشتم اصلا خوشحال نبودم برای ارشد و آینده ام خیلی نگران بودم و زانو غم بغل گرفته بودم گویا وقت کردم یک توک پا رفتم به خواب دوستم ریز ریز خندیدم راستش شنبه وقتی وب کم وصل کردم استاد گفت چه خوبه می خندی ما به خنده های تو عادت داریم
نمی دانم چرا دوستم و استادم فکر می کنند من اخمالو بد اخلاق خوش خنده ام آخر هم دوستم نگفت توی خوابش چی کار می کردم که خوشحال بودم می رقصیدم یا آواز می خواندم
به هر حس عجیبی داشت وقتی در واقعیت خوشحال به نظر نمی رسی در خواب یک نفر شاد باشی نه این که ناراحت باشم اضطراب دارم به خاطر دعوایی که امروز داشتم نمی دانم باید از کی عصبانی باشم
می شود مرا به عقد دائم طاقچه بی نهایت در بیاورید به خدا پشیمان نمی شود چه برنامه کتابخوان خوبی ایست اگر نبود دق می کردم قبلا سایت های فیلم پاتوقم بود حالا طاقچه پاتوقم شده خیلی تنوع دارد
اگر فردا مجبور شدند با بلندگو بیدارم کنند یک دلیل بیشتر ندارد آن قدر آهنگ گوش کردم که کر شدم وای درد می کند
جوجو هشدار داد اگر برای دندان دردم دکتر نروم شاید بدتر شود و بعد ها مجبور شوند از ریشه بکندنش قول دادم بروم دکتر ولی نه پیش هر دکتری
دندان پزشک قبلی بوووق بوووق شکنجه ام داد من حدس می زنم دندان پزشک نبود دنبالش بودند خودش را جای دندان پزشک من جا زد تا فرار کند منشی هم می دانست وقتی پرسیدم کدام دندان پزشک بهتر است گفت همه خوبند
دروغگو بوووووق
پایان
فردا باید با جوجو زبان بخوانم
کم کم شروع کنم برای ارائه هفته های آینده آماده شوم
کتاب را کتاب را دریابم
- ۰۰/۰۸/۱۱