The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

تو برای حکم  سرزمین عجایب آلیس ، هاگوارتز  هری پاتر و  نارنیا لوسی را داری لعنتی جذاب  

داشتید به چی فکر می کردید نه بابا برای مخاطب خاص نیست این سخنان عاشقانه من برای طاقچه بی نهایت فیدیبوست امروز بالاخره عضویت یک ساله اش را خریدم به نظر خودم به صرفه است انگار که عضو کتابخانه شده باشم تا بی نهایت می توانم  کتاب بخوانم کتاب هایی که فیدیبو در این قسمت می گذارد واقعا متنوع است به خصوص عاشق نا داستان هایش هستم کاش به کتاب های صوتی اش هم دسترسی پیدا می کردیم    

خدایی الان با این قیمت های کمرشکن کتاب فوق فوقش با صد و بیست هزار تومان بشود در خوش بینانه ترین حالت ممکن چهار تا کتاب خرید و برای شش ماه بعد دندان به جگر گذاشت 

البته محدودیت هایی هم دارد مثلا فقط می توانی در طول روز سی تا کتاب دانلود کنی قابلیت برنامه جوری طراحی شده که فقط می توانی  یک کتاب مطالعه کنی بعد در صورت دانلود کتاب جدید کتاب قبلی دوباره از اول باید دانلود شود بعد از اتمام عضویت هم تمامی کتاب هایی که خواندی حذف می شوند   

هر چند که از فونت و اندازه ی صفحه به شدت بدم می آید ولی بر عکس یک سال پیش فیدیبو باعث شده بیشتر مطالعه کنم 

یک چند وقتی بود که توی فکر بودم به عضویت یکی از برنامه های این چنینی در بیایم هزینه کتاب را بدهم آنلاین مطالعه  کنم ولی این  که هر دفعه بخواهم دست به جیب شوم برایم صرفه اقتصادی نداشت باید سایر هزینه های دانشجویی و آموزشی ام را در نظر می گرفتم 

تا این که بکی از گروه تلگرامی دانلود کتاب لطف کرد کد تخفیف صد در صد فرستاد من هم به این خاطر عضو فیدیبو شدم و برای یک ماه با عضویت رایگان با فضای برنامه بیشتر آشنا شدم 

تا یادم نرفته بگویم این فرصت در روزهایی پیش آمد که اصلا و ابدا حوصله ی کتاب خواندن نداشتم حالم بهم می خورد 

توی این دو هفته که مهلت عضویتم تمام شده بود فهمیدم چه قدر با فیدیبو انس گرفتم حساب و کتاب کردم با عضویت یک ساله می توانم بدون مراجعه به کتاب فروشی و خالی شدن جیبم یا حتی رفت و آمد های سر سام آور تا کتابخانه روی رخت خوابم لم بدهم از فیدبو کتاب بخوانم با خودم مسابقه بگذارم هر روز بیشتر از قبل مطالعه داشته باشم البته اگر بشود که خوب می شود

یک مدتی هست تنبل شدم نه این که کلاس های ارشد از هفته آینده شروع می شود از الان باید به فکر بدبختی های پایان نامه باشم فکر کردم تا می توانم انیمه و فیلم ببینم که بعد نگویم انیمه و فیلم خونم کم شده قرار است با کلاس های فشرده ارشد پوستم قلفتی کنده شود  

راستی یک سرگرمی جدید پیدا کردم چون خواندن نمایش نامه حوصله ام را سر می برد به جایش تئاتر می بینم دیروز دو تا نمایش شاهکار دیدم مرد بالشتی و اتاق ورونیکا 

هر چه قدر از نبوغ نویسنده و مفاهیم عمیق فلسفی اش بگویم کم گفتم از هر انگشت نمایش یک هنر می بارید شما فکرش را بکن من از وحشت ،جنایت و خشونت خوشم نمی آید معمولا خیلی کم همچین ژانری را می پسندم ولی این دو تا نمایش که نمی گذاشتند بی خیالشان شوم 

شاید بعدا در موردش نوشتم  ای وای  قرار بود قبل از خواب پادکست ترجمان  گوش بدهم نشد که نشد ببینم امروز می توانم این کار را بکنم یا نه 

چرا خیلی خسته ام انگار لای منگنه گیر کرده باشم چون گاهی با  چشم عسل  تمرین رانندگی می کنم تمام انرژی ام ته می کشد  

 دو روز پیش ماندانا به چشم عسل گفت با بچه ام چی کار کردی رنگش شده مثل گچ 

من هم خودم را بیشتر لوس کردم تا ماندانا قربان صدقه ام برود ولی روز بعد عذاب وجدان گرفتم راستش را به او گفتم  در واقع چشم عسل کاری نکرده من خودم از تازه کار بودنم  نگران هستم    

‌آن روز ماشین پشت سرش سرا زیری بود باید نیم کلاچ می کردم یک کم برایم سخت بود به نیم کلاچ عادت نداشتم مخصوصا چهار تا ماشین پشت سرمان پارک  شده بود اگر ماشین همین طوری عقب عقب می رفت تصادف می کردم 

برای اولین بار  در همچین جایی رانندگی می کردم حق داشتم به اندازه ی شب اول قبر بترسم ولی این ترس و نگرانی  درست به نظر نمی رسید 

ماندانا برای دلداری دادنم همان روز گفت رانندگی باعث می شود اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنم و روحیه ام قوی تر شود 

خوب ته دلم حرفش را قبول دارم توی این چند ماه که رانندگی کردن را شروع کردم کلی روحیه حساس و زود رنجم را به چالش کشیدم اصلا باعث شده که پوست کلفت تر شوم و گاهی به خود محوری ام بها بدهم بی توجه به نگاه قضاوت گر رانندگان کار بلد کار خودم را بکنم 

  • ۰۰/۰۸/۰۷
  • فاطمه:)(: