زنان نامرئی
یک انیمه بود به اسم دفترچه مرگ که هیچ وقت ندیدمش ولی تعریفش را زیاد شنیدم الان در این لحظه می خواهم اسم چند نفر را بنویسم نحوه ی مرگشان را هم توضیح بدهم والا چه قدر نفهم چه قدر نچسب چه قدر بی شعور چه قدر تو عوضی هستی الاغ ...
دارم یک موسیقی بی کلام هشت ساعته گوش می دهم و همزمان کتاب زنان نامرئی را می خوانم کتاب در مورد سلطه مردانه و جهان شمولی آنهاست این که در طول تاریخ جنس زن به صورت زیرکانه حذف می شود همه پیش فرض ها چه در ادبیات یا هر جای دیگری مردانه است
شایعه شده ماشین را بر اساس فیزیک مردانه ساخته اند اگر فرض کنبم فیزیک زنانه را در نظر نگرفته اند خوب احتمال تصادف های وحشتناک و عدم تسلط بر ماشین هست یا این که گفته شده وقتی باستان شناسان با وجود این که استخوان لگن زنانه بوده و سالها بعد ثابت شده که دی ان ای هم متعلق به یک زن است باز ادعا کردند شاید استخوان این زن قاتی ابزار های حنگی شده گویی تصور جنگجو بودن زن برای آنها خیلی دشوار بوده یا خود من در یکی از کانال های تلگرام می خواندم مردان اکثرا داستان ها یا رمان هایی که شخصیت نقش اول زن هست نمی خوانند
چند وقت پیش داشتم با یکی از دوستانم داستان بازی طراحی می کردیم من پیشنهاد دادم شخصیت نقش اول زن باشد گفت می دانم چه قدر به این موضوع اهمیت می دهی ولی مردها بیشتر دوست دارند شخصیت بازی مرد باشد تا یک زن
یا این که همیشه تصور می کردیم تصاویر شکارچیان انسان های اولیه هنر دست مردان بوده ولی بعدها اثبات شده که بیشترشان را زنان به تصویر کشیده اند در برخی از آزمایش های علمی وقتی از داوطلبان خواسته اند تصویر یک محقق را بکشند اکثرا محقق را مرد کشیده اند
خلاصه کتاب همین جوری پیش می رود در مورد داده های آماری یا حتی درمورد جنسیت زده بودن زبان حرف می زند من هم کیفور می شوم چرا زودتر با این مفاهیم آشنا نشدم چه قدر به مطالعات جامعه شناختی زنان علاقه مندم
وقتی یادم می آید در اجتماع من نوعی را مورد خطاب قرار داده اند از من سوال پرسیده اند خیلی اوقات اجازه دادم به جای من کس دیگری جرف بزند جواب بدهد و من هم با تصور این که یک دختر خوب خودش حرف نمی زند جیکش در نمی آید خودش تصمیم نمی گیرد ابراز وجود نمی کند از دست خودم خیلی کلافه ام این دختر خوب انسان هم هست درست می گویم پس چرا اجازه داده با او شبیه عروسک خیمه شب بازی برخورد کنند
دارم شعار می دهم وگرنه بارها در عمل ثابت کردم در برابر سلطه گری های قلدرانه قابلیت لال شدن و انکار کردن داشتم ما با دختر ها بازی نمی کنیم اه چه جالب چرا امسال این قدر دبیر زن داریم دخترها نمی توانند خلبان شوند من نمی دانم شما زن ها چرا گواهینامه می خواهید نباید به زن خیلی رو داد اگر به زن رو دادی شاخ غول می شکند همه ی جنگ های دنیا به خاطر فتنه ی یک زن شروع شده فاطمه شما دختر ها خیلی سوسول هستید ...
سکوت کنم با کسی بحث نکنم راه خودم را بروم در عمل ثابت کنم یا اتفاقا برعکس جواب دندان شکن بدهم از خجالت طرف در بیایم هنوز تکلیفم مشخص نیست از یک طرفی وابستگی کوفتی به تو دارم وقتی عاشقت می شوم نمی دانم چرا از خودم هویت مستقل ندارم خودم را گم می کنم
انگاری معشوق حان اصل وجود می شود دیروز این داستان معروف به ذهنم رسید روزی روزگاری یک عالم مشهور بود که از سر تا سر دنیا شاگرد داشت خیلی معتبر بود سر اسمش قسم می خوردند اقا نا غافل یک روزی معشوق ازلی اش را پیدا کرد معشوق ازلی همان اول کار به او گفت باید برای اثبات ارادتت به من بروی از میخانه شراب بخری عالم هم بدون تعلل جلوی چشم همه به بدنام ترین مکان شهر رفت کسی باور نمی کرد که اوست درست لحظه ای که می خواست شراب را سر بکشد معشوق ازلی کوزه را از دستش گرفت
از این عالم به خاطر معشوق ازلی کارهایی سر زد که قبلا نکرده بود کم کم پیروانش را از دست داد و البته برخی فکر می کردند معشوق ازلی عالم خوش نامشان را چیز خور کرده می بینی این قابلیت عشق است یعنی در گذشته بود من و تو که این قدر اسطوره ای نمی شویم یعنی می شویم می ترسم با تو خودم را فراموش کنم به هر چیزی که برایم اهمیت داشت پشت پا بزنم از من کارهایی سر بزند که حتی یک بار هم قبل از تو جرات انجام دادنش را نداشتم تا هبوط پیش بروم ...
بی خیال نباید یک داستان عاشقانه را جدی بگیرم این چند وقته همش فکر کردم خوب به هر حال انکار نمی کنم احساس قشنگی هست ولی قرار نیست طرف مقابل آن قدر پیش برود که به خاطرش هویت مستقل و رویاهایم را از دست بدهم من آزادی عمل و حق تصمیم را نباید به کس دیگری دو دستی تحویل دهم من برای خودم اصول و قاعده یی دارم
به خاطر این حتما باید یک مدتی در تجرد کامل فکر کنم معنی هویت مستقل من به عنوان یک انسان چیست چه چیز هایی خط قرمز من هست اگر آنها را از دست بدهم دیگر خودم نمی شود چه رویاهایی دارم و به کدام یکشان حتما باید برسم
راستی اگر در طول روز هزار بار به خاطر استرس و حس اضطراب عملا سر پا کشته شدی دوباره برگشتی تا زندگی کنی تبریک می گویم ما بازماندگان قرنطینه کورنا ویروس و رکورد مرگ هستیم
- ۰۰/۰۷/۱۳