توهم بوسه هایی که هیچ وقت قرار نبود از لب گرفته شوند
کاش می فهمیدم مگه توی خواب هام چه کسی رو می بینم که الان دوست دارم فقط بخوابم ولی اگه بخوام هم نمی تونم
وای فاطی خواهش می کنم ساعت پنج باید با چشم عسل برم رانندگی تمرین کنم اصلا نباید ذهنم خسته باشه اوف از دستپاچگی بعد از خاموش شدن ماشین ...
سر صبحی دوباره یه فکری توی سرم می لولید اگه قراره دسترسی به نت محدود بشه باید تا قبل از اون همه ی چیزهایی که به نظر اینا جز مصادیق مجرمانه است تجربه کنم ...
مغول دیدی چه طور حمله کرد به کتاب خونه ها و همه چیز رو سوزوند الان دقیقا همین بلا سرمون خواهد اومد تازه داشتیم خودمون با دنیا ارتباط برقرار می کردیم مثلا توی همایش کودک از اون سر دنیا برنامه می چیدیم که نویسنده فنلاندی هم در مورد داستان کودکش حرف بزنه و هم بگه چه طور شد که با یه تصویرگر ایرانی همکاری کرد یا بهترین استاد نشانه شناسی که برای همیشه از ایران رفته به وقت محلی کانادا در مورد پسا ساختارگرایانه برامون حرف بزنه
بی خیال شاید مثل ازدواج اجباری فقط یه جوک خنده دار باشه من بقیه رو نمی دونم ولی این دسترسی آزاد به نت باعث شده قرنطینه تحملش راحت تر باشه روزی نیست که نگران نباشیم که از اخبار ساعت دو اعلام کنن بینندگان عزیز طرح صیانت ...
بی خیال به هر حال یه راهی هست مگه وقتی تلگرام فلیتر شد تسلیم شدیم این بار هم یه راهی پیدا می کنیم بگذریم باز سر صبحی یاد این افتادم توی یه صحنه از ورود آقایان ممنوع رضا عطاران به سمت ویشکا آسایش می ره و خیلی خوب که بهش نزدیک می شه ویشکا از خواب می پره دهنش یه جوریه هی به صورتش دست می کشه وحشت کرده یه اتفاقی افتاده که ما ندیدیم متوجهش نشدیم یه اتفاقی که فکر می کنیم افتاده ولی هیچ مجوزی نیست برای پیش اومدنش
مثل وقتی که مادری بچه اش رو بعد از سالها غربت می بینه و ما فقط می بینیم که این دو تا دست هاشون رو به سمت هم دراز کردن و دوربین می ره سمت گل و بوته
مثل وقتی که دو تا عاشق توی فرودگاه هستن می خوان برای همیشه از هم خداحافظی کنن ولی دوربین انگاری قرار نیست این دو تارو در حالی نشون بده که صورتشون غرق اشکه و همدیگه رو می بوسن دستور داده شده دوربین گورش رو گم کنه
خیلی از بوسه ها و آغوش ها در لحظات حساس نشون داده نشدن یا همین لحظه کارگردان فقط تلویحا گفته تو فکر کن این دو تا همدیگه رو بغل کردن بوسیدن تو که بلدی باز مثل همیشه تصورش رو به خودت می سپریم
داشتم می گفتم ویشکا با حرص مسواک می زنه و مسواک می زنه اون موقع که با ذهنیت معصومم می دیدم متوجه نمی شدم چه اتفاقی افتاده باز توی عرق سرد باران کوثری برای راضی کردن امیر جدیدی مجبور می شه یه شب رو باهاش بگذرونه اگه فیلم رو دیده باشین می بینین که چه طوری روز بعد داره جلوی آینه مسواک می زنه و گریه می کنه
یعنی هنوز همون بچه بودم توی سینما حالیم نمی شد چرا یه پچ پچی هست تا این که توی نقدش خوندم این جا کارگردان با وجود بسته بودن دستش یه جوری غیر مستقیم نشون داده این جا زن برای گرفتن حق خروج از کشور بر خلاف میلش با شوهرش وارد رابطه جنسی شده و براش دست کمی از مورد تجاوز قرار گرفتن نداره
یعنی ماها محو شدیم بخشی از صفحات کتاب زندگی مون کنده شده و بهمون گفتن باید ادامه بدی ولی با وجود ناقص شدن حتی با این وجود یه سری نشونی می دیم از وجودهای قطع شده مون
فکر کن توی یه عکس خانوادگی آدم هایی هستن که صورت ندارن چون کسی که تعیین کننده است صلاح دیده این آدما دیده نشن و ما رو به روایت خودش تعریف کرده حرفی ندارم این حرف های من نیست حرف های بقیه است من فقط با صدای بلند به زبون آوردمش
بوسه هایی هست که ما مزه اش می کنیم آغوش هایی که گرماش رو احساس می کنیم شاید دیده نشن یا هرگز اتفاق نیفتاده باشن اما هیچ کس نمی تونه به این تصورات دسترسی پیدا کنه مگه این که خودت اجازه بدی باور کن دروغ نمی گم
- ۰۰/۰۵/۱۶