عادت یک کوفت است که به همه سرایت می کند
از هفته پیش مهمان ناخوانده داریم یک کبوتر با بالهای حنایی رنگ که هنوز جوجه است نمی تواند درست پرواز کند همش گردنش را کج می کند از ترس می لرزد الان رسما انگاری من و جوجو پشت در اتاق عمل منتظر هستیم مسئله مرگ و زندگی ایست ماندانا برای این که ما جان کندنش را نبینیم امروز با خودش به بیرون شهر برد دم رفتن گفت سعی می کنم حنایتان را زنده برگردانم
من خودم را به خواب زده بودم نمی خواستم خداحافظی کنم تا واقعا با حنا برگردد
چون امروز صبح از نوک فوق العاده کوچولویش آبریزش بینی داشت به سختی نفس می کشید مثل روزهای پیش جنب و جوش نداشت ماندانا اجازه نمی داد نزدیکش شویم می گفت شما امتحان دارید اگر مریضی اش مسرعی باشد بدبخت می شوید تازه خود من هم می ترسم ولی مجبورم
خودش بیشتر از ما ناراحت بود غرولند می کرد چرا این قدر دل رحم هستیم با این خوش قلبی کارمان در آمده من صورتم مثل علامت سوال می شد یعنی بقیه اگر کبوتری جلوی رویشان بمیرد اگر کبوتری مادرش را گم کرده باشد و توی حیاط ما افتاده باشد ناراحت نمی شوند عجب
به هر حال من خوش خیال فکر می کردم این کبوتر از طرف تو آمده با شوق و ذوق ماندانا و جوجو را تماشا می کردم که هر عصر به حنا تمرین پرواز می دادند حنا هم از پرواز کردن می ترسید ما دنبالش می دویدیم وادارش می کردیم پر بزند
این عادت بد کوفتی ایست همگی مان به حنا عادت کردیم روزی چند مرتبه در حیاط را باز می کنیم که مبادا گربه حنا را برده باشد من که هیچ جوجو بیشتر از همه ناراحت است چون بیشتر کارهایش را جوجو می کرد
کاش در این دو سه روز آینده فرجی شود ماندانا دوا و درمانش کند ما با مرگ حنا خوشمزه مان هیچ وقت کنار نمی آییم هر چند می گویند حیوان را برای مرگ ساخته اند یک سوالی انسان را هم برای مرگ این چنین ساخته اند چرا به دنیا می آییم وقتی که قرار است روزی بمیریم ناعادلانه است حنا هنوز یاد نگرفته پرواز کند
این چند وقته چون می دانند من دارم وابسته حنا می شوم هر از گاهی یادآوری می کردند یک روزی پرواز می کند و می رود اصلا شاید صاحبش پیدا شد اما من با این که می گفتم حداقل در این چند روزی که با من هست کاش بداند چه قدر دوستش دارم اگر هم رفت دوباره برگردد ولی به این فکر نمی کردم شاید وقتی برسد که ممکن باشد بمیرد
- ۰۰/۰۴/۰۲