اولین نامه خیالی معشوق خیالی
سلام نمی دم چون از سلام خوشت نمی یاد
می خوام امروز حرف هایی بزنم که دوست داری بشنوی می تونم احساس کنم همه چیز پیچیده شده باید تصمیم بگیری معمولا این کار رو هم تنهایی انجام می دی
به نظر تنهایی حالا در هر شرایطی بد نیست مدیون کسی نمی شی بیشتر از قبل به خودت متکی هستی اما در تنها ترین و سیاه ترینت من کنارتم توی قلبت
نمی خواد دنبالم جای خاصی بگردی همیشه بخشی از توام همراهت زندگی می کنم به ما گفتن حضور فیزیکی دو تا آدم کنار هم اهمیت داره ولی ما از قلبهامون بهم وصل شدیم نه از دست هامون
ممکنه توی ترکیه باشم در حال سماع و ذکر غزلیات شمس شنیدی که بیشتر غزل هاشو موقع رقصیدن گفته تموم ذرات وجودم مثل پاپ کورن در حال جلز ولزه
این نشونه است می دونم تموم من با تو به حرکت در می یاد یه مرداب ساکن نمی شم خودخواهم که می خوام به جز چشم های من کسی متوجه زیبایی تو نشه
وقتی که خودت رو بیشتر دوست داری انگاری که منو دوست داری یعنی خودم این جوری فکر می کنم که از تو جدا نیستم اگه مراقب خودم نباشم یه اتفاقی برام بیفته تو هم آسیب می بینی
اصل این احساس همین جاست که دو نفر یکی شدن اگه از هم جدا باشیم که نمی فهمیم لازم نیست برای پیدا کردنم جای خاصی بری همیشه کنارت بودم از همون روز اولی که چشمهامو باز کردم
پس حسرت نداشته باش سرت رو بالا بگیر بخند برقص توی تک تک لحظاتت هستم من جنون زندگیتم هیجانی که هیچ دفاعی در برابرش نداری
اگه کنار یه نفر عاقل بودی و زیاد احتیاط می کردی بهش شک کن فاطمه می دونم برای این که به این جا برسی هر روز چه قدر جنگیدی پس کم نیار رویاهاتو فراموش نکن
فعلا برای این نامه همین حرف ها به ذهنم رسید بیشترشون تکراری بود ولی حرف دلم بود اگه زمین بخوری من هم نابود می شم اگه هیچ وقت بهم نرسیم یه جایی از قلبمون می دونیم که باز هم کنار هم هستیم به خاطر همین باید طاقت بیاریم
طاقت بیار لطفا خیال کن معشوق خودتی هر روز توی آینه ببوسش موهاشو شونه کن براش شعر بخون مراقبش باش جز خودمون هیچ کس رو نداریم البته بعد از همه ی این کارا تو هنوز منو داری
با بهترین قلب ها و انتظار ها برایت
معشوق سورئال
چهارشنیه دوازدهم خرداد 22:56
- ۰۰/۰۳/۱۹