عشق نوجوونی یه آتشفشان غیر فعاله
اشتباه می کردم قلبم هنوز درست مهر و موم نشده به خاطر همین پنج بار اسمش رو بیارن تجدید خاطره کنن عجیب نیست تو بخوای بحث رو با سیب زمینی سوخاری عوض کنی ولی در حالی که زیر چشمی نگاهت می کنن ادامه بدن نادیده ات بگیرن هم خودت و هم اونا متوجه بشین این گذشته احساساتی هنوز نشتی داره این همه سال مثل لوله گازی که سوراخ بوده با یه چوب کبریت بری روی هوا
می خوای قایمش کنی چون خجالت زده یی ولی در عین حال بعد از چهار سال این اولین باریه که احساس می کنی زنده شدی و قلبت رو از دست ندادی
اه شاید به خاطر همین حساسیت هامه که در موردش زیاد حرف نمی زنن من اگه قلبم حتی باتری اتمی هم داشت اون شب ایست کرد وقتی لو رفتم درست مثل آتشفشان غیر فعالی بودم که فوران کرد
از همه آبرو برتر نمی دونستم چه طور خنده هامو قایم کنم اینا ازش تعریف می کردن من هم می خندیدم همزمان یه عصبانی خوشحال بودم جونم در اومد تا عادی برخورد کنم ولی این که سیب زمینی های سوخاری بهونه ی خوبی برای عوض کردن بجث نبودن کجای دلم بذارم به یه چیزی برای پرت کردن حواسم نیاز داشتم تا نشون بدم برام مهم نیست بهش اهمیت نمی دم
ای لعنت عشق های نوجوونی باید یه جایی چال بشن هیچ کس از وجودشون خبردار نشه الان که همه می دونن من بیشتر از همه احساس تنهایی می کنم با وجود این که می دونن منو به حال خودم رها کردن تا خودم فراموشش کنم
قسمتی از داستان عشق نوجوونی یه آتشفشان غیر فعاله
#منتشر نشده ها
- ۰۰/۰۱/۲۳