شهامت رویا دیدنم کجاست
به قول جناب معروفی هر نویسنده یی درونش یه شهرزاد داره حالا شهرزاد قصه گو درون این نویسنده تازه کار زیر چشم هاش گود افتاده تا همین الان داشت در مورد یادگیری زبان انگلیسی توی یوتبوب تحقیق می کرد حالا هم قسمت اول مستر کلس جویس کارول رو دیده چه اجنبی این مستر کلس چی هست حالا ؟
به محضی که چند ساعت خوابید و بعد بیدار شد باید فعل خواستن رو صرف کنه زبان بخونه بعدش در طول روز کلی کتاب ادبی و روان شناسی منتظرشه نمی دونم از پسش بر می یاد یا نه چون تا الان بیدار بوده
طفلکی وحشت تموم وجودش رو برداشته یعنی جون دل رسیدن به این رویاهای بزرگ رو داره دو سه شبه نمی تونه بخوابه مگه این که بنویسه به افکار مشوش خودش آرامش تزریق کنه
واقعا چند ماه پیش که فارغ از رویا بودم فقط ول معطل بودم حس خوبی داشت ولی در همین لحظه که می دونم در برابر رویاهام مسئولم تازه جلوی خانواده قپی اومدم می خوام مستقل زندگی کنم همین خرده جنایت های فمینستی دامنم رو گرفت
برای این که یه نویسنده حرفه یی بشیم شهرزاد جان من و تو باید پوستمون رسما کنده بشه و دوباره از اول پوست بندازیم کلی منبع هست که نمی دونم اصلا لازم هست بخونم یا نه
شدم شکل مولانا که هر کس از شمس براش خبر می آورد حتی به دروغ هم بود ذوق می کرد شادباش می داد حکایتی دارم با این منابع دست هزارم امل داستان نویسی که اون طرف آب متدش از کار افتاده یه چیز تازه جاش رو گرفته
از غول چراغ جادو به عنوان اولین آرزو رفیق نویسنده می خوام که با هم بخونیم و بنویسیم به قول شاعر طرحی نو در عالم اندازیم چهار سال دانشکده ادبیات این رفیق رو به من بدهکاره دیگه باقیش دست سرنوشته
این گوش های من چرا این قدر درد می کنن اگه بیشتر کار بکشم احتمال کر شدنشون هست در طول روز بیشتر از هفت ساعت آهنگ گوش می دم جالبه برای لسینگ به جفتشون نیاز دارم خدایا گوشهامو بعدا ازم بگیر لااقل در بیست سال آینده لازمشون دارم
نذر کردم اگه پام نشکسته باشه و ضرب بر نداشته باشه برای سلامتی بدنم دیگه سس مایونز نخورم دیروز لپ تاپم با سرعت هر چه تمام تر روی پام سقوط کرد دست بهش می زنم جیغش می ره هوا نا گفته نمونه لپ تاپ مذکور در صحت سلامت می باشد برای حضار نگران دست تکان می دهد
و اگر کورنا نبود به من بگو چگونه جوان مرگ می شدم در حالی که هنوز با این سایت آشنا نشده بودم خیلی تجربه با حاله انگاری داری واقعا توی خیابون یه کشور دیگه رانندگی می کنی و حتی پشت چراغ قرمز می ایستی دیروز توی پوست خودم نمی گنجیدم به خانواده گرامی هر لحظه گزارش می دادم کجام اه الان ژاپنم تازه از سئول کره برگشتم توی روسیه برف می یاد
هر چند جوجو توی ذوقم زد ولی باید پاش از خوشحالی زار زد آخه توی این یک سال به ندرت با ماشین دور دور کردیم بماند که قبل از کورنا هم خانواده ما از این قرتی بازی ها نداشت یعنی من فقط گواهینامه بگیرم دست ماندانا کشون عصرا می برمش بیرون تا جاهای ناشناخته شهر رو کشف کنیم و دیگر هیچ
- ۰۰/۰۱/۰۳