The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

ترشی سیب ممنوعه از طعم فرست کلاسش

شنبه, ۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۱:۳۰ ق.ظ

#نامه های ارسال نشده 

 

به تو به شما به من بیست ساله کم تجربه پز می دادید ساده و معمولی ام مثل شما جذاب نیستم شاید آن قدر از یاد رفتنی ام که هیچ کس دوستم نخواهد داشت به درک به جنهم  خوب که چی من دوست پسر یا نامزد یا شوهر نداشتم یک فلک زده  مجرد دق مرگ بودم  اما الان بعد از گذشت چهار سال در شروع 1400 به صورت غیر رسمی دوست خودم شدم نامزد و شوهر خودمم به خاطر این اتفاق مبارک شیرینی هم می دهم هی  شما هم تبریک هایتان را سرازیر کنید 

 

هر کس از شروع رابطه گفت واقعا جدی گفتم خوبی  کدام شوهر یا در پرانتز دوست پسر   چه شوهر یا بووق پسر  بهتری از خودم ، اینجانب در این چند سال

پیش رو تمرکزم را روی خوشحالی و خوشبختی خودم می گذارم داشتن یک رابطه و ازدواج فقط بخش کوچکی  از زندگی ایست همه زندگی نیست مگر دنیا به پایان می رسد  

 

اول امیدوارم حالتان با یارتان در قرنطینه خوب باشد اگر حال مرا بپرسید بهتر از این نمی شوم چالش و درگیری های رابطه عشقولانه  شما را ندارم کم کم شروع کردم دست از خیال پردازی های بچه گانه عاشقانه  بکشم از نو متولد بشوم شما نگرانید که او را از دست بدهید نگرانی من از شما شیرین تر و با حال تر است من دائما دلم مثل سیر و سرکه می جوشد که خودم را از دست ندهم  

 

چون یاد نگرفتم قربان صدقه خودم بشوم در تمامی سالهای نوجوانی به نحو احسن در نوشته هایم یار خیالی را لوس کرده ام حالا که نوبت به خودم رسیده کم آورده ام اما دارم سعی خودم را می کنم یادم باشد در طول روز هزار بار از خودم بپرسم خوبی اگر خوشحال نیستی برای بهتر شدن حالت چه کاری از من بر می آید می خواهی آینه بیاورم دلت برای صورت ماهت  تنگ شده یا این که بلند شو برقصیم از بی حالی در بیای 

 

کلیشه ها کاری به سرمان   آوردند  که اگر متاهل نباشیم یا به سبک امروزی تر دوست پسر نگرفته باشیم یک آدم بی معنی به نظر برسیم سنتی ها و مدرن ها تو را بر این اساس معنی می کنند خیلی بیچاره یی وقتی که فکر کنی حق با آنهاست 

 

اگر شکلات قلب مخاطب خاص نصیبت نشد یا هفته یی یک بار چایی خواستگار را دم نمی کنی این به این معنا نیست که تو جذاب نیستی قابلیت نداری تو به نظر من خوشگلی با هوشی و کلی بلند پروازی   که اگر حتی  بالت  را بزنند باید به آنها برسی 

 

این نامه را دقیقا برای خودت می نویسم نه برای آنهایی که به خاطر تنهایی مسخره ات می کردند چون برایم مهمی و باید بدانی که چه فرصت طلایی داری که باید بقاپی و بی توجه به شر ور آنها موفق شوی 

 

مخم دود می کند وقتی دختری می گوید کم آوردم چون کسی مرا نمی خواهد اولا چرا باید برای یک آدم بی خود کم آورد دوم این که تا وقتی که خودت را داری چه نیازی به یک غریبه است یعنی فکر می کنی او غول چراغ جادو یا عابر بانک توست تو را به آرزوهایت می رساند

 

  غرورم اجازه نمی دهد که تو هم بخواهی مثل آنها آویزان یک نفر باشی تا به آرزوهایت برسی باورم کن  تو آن قدر توانمند هستی که بتوانی موفق باشی  قول بده هیچ وقت وابسته و نیازمند نباشی 

 

تو را از این سبک زندگی می ترسانند می گویند هیچ زنی نمی تواند مستقل و آزاد باشد چه برسد که به تنهایی به اوج  برسد ولی باز تو زنان بسیاری را خواهی شناخت که به افسانه شاهزاده سوار بر اسب سفید پشت کردند تنها منجی زندگی خودشان شدند چه بسا خودشان شاهزاده سوار بر اسب سفید را نجات دادند 

 

دوره ی افسانه ها گذشته که زنان این افسانه های عامیانه دعا دعا می کردند دل یک شاهزاده خوش تبپ را برنند تا از گنداب زندگی در بیایند برای خودشان خانمی کنند 

 

احساس می کنم من و تو باید برای خوشحالی و پیشرفت خوذمان کاری کنیم هر چند که راحت نیست همین من در این یک سال گذشته پیر شدم که برای هر کس نا کسی توضیح بدهم اگر می خواهم خودم همه کاره زندگی ام شود نیاز به آقا بالا سر ندارم آخر و عاقبتم یک زن بی سر پناه نیست که روی

دست خانواده اش باد می کند من به دانه دانه زیاده خواهی هایم خواهم رسید خودم پشتیبان و حامی خودم هستم تا کی می خواهید تحقیرم کنید که تو باید زیر چتر یک مرد باشی 

 

طوفان به جانم بزند زیر این باران سیل آسا تلف شوم  حتی به این قیمت زیر چتر کسی نمی روم باید به خودم و به شما ثابت کنم رویاهای من محال نیست می توانم نویسنده حرفه یی شوم می توانم کارهای بشر دوستانه یی که توی ذهنم هست عملی کنم می توانم سفر کنم یا حتی روزی برسد که شفق قطبی را ببینم می توانم برای نوشتن داستان هایم ماجرا جوبی کنم می توانم سقوط آزاد را تجربه کنم هر چند که می گفتید سکته می زنم 

 

 

من عصبانی ام خواهشا حالم را بیشتر نقطه چین  نکنید بگذارید با این سبک  که بیشتر خوشحالم زندگی کنم توی سرم ندازید الان باید یار غم خواری بود ولی کدام یار همان یاری که هر بله و آهایی دارد سو استفاده می کند دروغ می گوید خیانت می کند تو زرد از آب در می آید از اولش دلش با تو نیست 

 

اگر بخواهم تنها بمانم تا از احساساتم محافظت کنم به نظر شما یک آدم شکست خورده و رمانتیکم شما را به تصورات وهم زده تان وا می گذارم هر جور دلتان خواست قضاوتم کنید اما در موردش با من حرف نزنید نیازی به دانستنش ندارم من سخت مراقب خودم و احساساتم هستم 

 

قلبی دارم که نازک و زود رنج  است زود می شکند  بین هفت میلیارد آدم فقط من دلم نمی آید زجرش بدهم به او قول دادم موفق می شوم پس موفق می شوم از او می خواهم از داشتن رویا های دست نیافتنی و محال واهمه نداشته باشد چون من از او استقبال می کنم 

 

می ترسد تنهایی از عهده اش بر نیایم اگر پیش از ما توانسته اند پس برای ما هم غیر ممکن نیست 

 

دور گردنت وسط یه کافه شلوغ برای تولدت  گردنبند می ندازه من همون لحظه دارم توی فوق یا دکترای رشته یی که دیوانه وار  عاشقشم فارغ التحصیل می شم ماندانا بند لباسم رو می بنده گوشه لباسم رو صاف می کنه صدام می زنن تا سخنرانی کنم هوا آفتابیه نخند بهم ولی ابرهاشو می بینم که شکل خوشحالی منن شاید از آسمون تو هم بگذرن 

 

داری با موهاش  بازی می کنی  اون هم دست هاتو گرفته ولی من اون لحظه دارم با بازیگر و کارگردان نمایش نامه ام قبل از اولین اجرا حرف می زنم روی یکی از صندلی های ردیف اول می شینم تا برای اولین بار توی عمرم نمایش نامه خودمو تماشا کنم که روی صحنه به اجرا در اومده خوشحالی تو قشنگ هست اما من این لحظه رو نه با تو نه با هیچ کس دیگه عوض نمی کنم چون برام به طرز نفس گیری عظیمه 

 

لب هاتو می بوسه وقتی که پشت ترافیک هستین و  هنوز چراغ قرمزه به نظرت من اون لحظه کجام دارم با یه کارگردان قرداد می بندم تا از روی رمانم فیلم اقتباسی بسازه و قرار می ذاریم روز بعد توی یه کافه ی دنج با هم نوشتن فیلم نامه رو شروع کنیم 

 

از پشت بغلت می کنه و بهت می گه امشب یه جا گیر آورده تا با هم خلوت کنین اما من اون لحظه دارم شفق قطبی رو تماشا می کنم قراره تا چند ماه آینده با یه تیم که همه شون نویسنده هستن از چند تا کشور بازدید کنیم تازه شنیدم که سوئیس هم جز اون کشور هاست من می رقصم می رقصم فکر می کنن مست کردم ولی از خوشحالی سفر سر مستم 

 

توی فکری باهاش ازدواج کنی و زندگی مشترک رو تشکیل بدین خیلی براش لحظه شماری می کنی ولی  من اون لحظه شنیدم که برای داستانم نامزد یه جایزه معتبر شدم منتظرم که بین حریف های کله گنده ام برنده بشم 

 

بهت احترام می ذارم خوشبختی و دلیل بودنت این آدمه ولی برای من دلیل بودنم این موفقیت هاست که بهت گفتم شاید فهمیده باشی اگه اون تو رو به آغوش می کشه تو رو می بوسه دست هاتو می گیره غرق خوشی و لذت می شی من اون لحظه دارم رویای نویسنده حرفه یی شدن و روزی رو می بینم که می خوام برای کودکای کار مدرسه بسازم یا حداقل توی مدرسه کودکان کار معلم باشم همون قدر که تو از زندگی عاشقانه ات حال می بری من این جوری حال می کنم 

 

اگه یه روز یه نفر بخواد توی زندگیم باشه از مهاجرت به آمریکا و اروپا کارش سخت تره چون به خاطرش از نوشتن و رویاهامو واقعی کردن دست نمی کشم حاضر نمی شم به خاطرش خودمو فراموش کنم تا تماما به اون فکر کنم و بهش عشق بورزم قرار نیست از درخشش خودم دست بردارم تا چشمای اون کور نشه 

 

این آدم حالا چه بخواد چه نخواد باید بدونه من برای خودم و قلبم ارزش زیادی قائلم از یه روزی به بعد به هیچ کس اجازه ندادم باهاش بازی کنه اونو زخمی کنه اونو بشکنه چون قلب من ارزشمنده کمیابه خیلی سرسختانه مراقبشم 

 

بهم ریختم چون گذشته و روزایی که به خودم بی توجه بودم یادم اومد ولی آروم شدم چون قرار نیست اشتباهاتم دوباره تکرار بشه ای خودم این بار بیشتر حواسم بهت هست من عاشقانه مراقبتم می دونم جای زخم هات خوب نشده ولی صبورم تا روزی که کاملا از بین برن اگه هنوز دل تنگ آدمایی هستی که الکی دوستشون داشتی هیچ عیبی نداره سرزنشت نمی کنم ولی باور کن با گذشت زمان حتی یادت نمی یاد وجود خارجی دارن چون اون قدر بالا رفتی به خودت مشغولی که وقت نمی کنی به پایین نگاه کنی 

 

همین الان از رویاهات نترس از تنهایی که می گن هستی استفاده کن تا به کسی تبدیل بشی که همیشه آرزوش داشتی

  • ۰۰/۰۱/۰۷
  • فاطمه:)(: