The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

به صرف رقص برای شاهزاده مرده

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۴۲ ق.ظ

ساعت 4:35 خودت را به کجا بردی با این همه خستگی و کوفتگی 

 

نه من خسته نیستم خودم را سپردم به مرد شصت ساله بلژیکی  تازه یک هفته شده که  گچ پایش را باز کرده است می گویند که دو دهه است که روی یخ اسکی نکرده و این رقص روی یخ مرگ ماست  

 

فاطمه این وسط کجاست در شهری که اسمش را هنوز درست تلفظ نمی کند بین مردمی که همگی جمع شدند که به رسم همیشگی در این وقت سال بهترین زوج رقص را انتخاب کنند 

 

من مبهوتم همزبانی هم بغل دستم نیست از او بپرسم ان مردی که آخر صف ایستاده چرا تنهاست یعنی هیچ شریک رقصی ندارد خوشبختانه دو نوجوان وراج انگلیسی زبان سر می رسند و در حالی که برای هم تعریف می کنند ماجرا از چه قرار است 

 

من دلم برای پیرمرد  در هوای به آن سردی کباب می شود  همگی جمع شدند تا شکستن دوباره استخوان های تنش را بشنوند حتی هیچ کس حاضر نشده که با او همراه شود 

 

دیگر خوش ندارم این رقص  بی رحمانه راببینم مانده ام که اگر کسی پیرمرد را تشویق نکرد من همراهیش کنم دست هایم یخ زده اند ولی می توانند تکان بخورند  می توانم درک کنم چرا او در این سن کله شقی می کند 

 

مگر چه طور الان می فهمی زندگی به تو هزار دلیل برای مردن می دهد اما یک دلیل برای زنده ماندن هم برایت کنار می گذارد این دلیل به اندازه هزار دلیل نبودنت  ارزش دارد که هنوز راست راست جلوی چشم های من راه می روی و می  پرسی چرا به هر حال این تنها دلیل پیرمرد است من باید روی آن یخ با استخوان های از کار افتاده ام برقصم طوری رفتار می کند که با این سنش می خواهد بزرگ ترین ماهی را صید کند 

 

 

  • ۰۰/۰۱/۱۳
  • فاطمه:)(: