اتانازی ناموقرانه
اگه بر عکس بعضی از کشور ها سود چند میلیاردی اتانازی رو نداشته باشیم اما قبول کنین اتانازی ناخواسته زیاد داشتیم
حوالی فرقی نداره سال چند کنار یه نوجوون خمپاره منفجر می شه همه درگیر عقب نشینی و دفاع هستن این نوجوون هم بلند می شه راه
می ره
فکر می کنن زنده است اما چند ثانیه یی می شه که تموم کرده بدنش داره ادامه می ده
همه زندگی هامون جلوی چشمهاش تکرار می شه چون ما تکه پاره های همین نوجوونیم بخشی از روحمون مرده ولی بدنمون ادامه میده
دانشجو ارشده آخر وقت اداریه توی اتاق استاد در حالی که دارن در مورد پایان نامه حرف می زنن استاد بهش تجاوز می کنه
باورش سخته ولی از اتاق می زنه بیرون حس بدی به بدنش داره وقتی بر می گرده استاد کیفش رو بهش می ده و می گه فردا موقع دفاع می بینمت
استاد که عضو هیت علمی هم هست به هر حال قدرت دستشه جوری برخورد می کنه که اتفاقی نیفتاده
توی برجک ایستاده تازه چند ماه از خدمتش می گذره توی این فکره که بعد از تموم شدن پستش بره یه چیزی بکشه چون توی پادگانشون راحت پیدا می شه
اوایل مقاومت می کرد ولی بعدش فکر کرد خوب که چی سربازی هم تموم می شه من کجای این دهک های اقتصادی ایستادم هیچ
انگیزه یی برای ادامه ندارم این مواد می شه مونس و یارم
اتو کشیده و مرتب داره از خریدهاش کم می کنه چون از پس هزینه اش بر نمی یاد
زیاد راحت نیست به دست هاش نگاه کنن دستکش پوشیده خسته است اما نصفه شب باید سطل آشغال های بالا شهر رو بگرده معمولا وقتی می ره که کسی نباشه نمی خواد به این فکر کنه که بالاخره مجبوره توی شلوغی روز بین اون همه آدم زباله گردی کنه
یه شب که شیشه دستش رو می بره یه ماشین مدل بالا ترمز می کنه یه دختر پیاده می شه توی جیب پیراهنش پول می ذاره و...
چند سالش باشه خوبه فقط دوازده سالشه که عاقد می گه بیا کاغذ رو امضا کن هنوز درست بلد نیست امضا کنه شبیه یکی از عروسکهاش شده
شدیم بازمانده و قربانی فجایعی که خودمون توش هیچ نقشی نداشتیم و صد برابر بیشتر تقاص پس دادیم
اتانازی دیگه موقرانه یا حتی شیرین نیست یه اجبار و تحمیله
#ننه غرغرو پست مدرن
- ۰۰/۰۱/۳۰