کشمکش موش و گربه
وقتی گربه موشی را به اسیری می برد اول او را به بازی می گیرد یعنی رهایش می کند که برود پی زندگی اش درست لحظه یی که موش باورش شده از چنگال گربه خلاص شده بلافاصله دویاره شکار می شود این با دست پیش کشیدن و با پس کشیدن آن قدر ادامه پیدا می کند که تا بالاخره گربه موش را درسته می خورد
به نوعی گربه می خواهد به موش قدرتش را ثابت کند مرگ و زندگی ات به پنچه هایم بستگی دارد من مشخص می کنم تا کی زنده باشی یا کی بمیری تو هیچ حق انتخابی نداری جز این که تقلا کنی بیشتر بازیچه من باشی
زن خوش ندارد مثل موش بلاتکلیف و سرگردان باشد گاهی رهایش می کنی گاهی اسیر گاهی خوشبختش می کنی گاهی بدبخت
این بازی آن قدر ادامه پیدا می کند که بالاخره تمام می شود البته زمانش دست او نیست چگونگی اش دست او نیست در کل یک عدد زن درمانده است خودش را گول می زند
خواستم یک بار دیگر در پیرو پست اسکار این لحظه به کسی می رسد که چیزی برای شکستن ندارد بنویسم دم به پنجه گربه های این چنینی نمی دهم به عنوان یک زن به هر قیمتی شده در این جهان سوم حق انتخاب را نگه می دارم من زنی هستم که نحوه زندگی و مرگم را خودم مشخص می کنم
#ننه غرغرو پست مدرن
- ۹۹/۱۱/۱۰