The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

لیوان قرمز دلبر

جمعه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۲۲ ب.ظ

+می دونی داشتم به چی فکر می کردم  دوست دارم برگردم به اون زمانی که یه لیوان قرمز بود همه مسافرای مینی بوس از همون یه لیوان آب می خوردن 

_اتفاقا من به این دلیل با کورنا مشکل ندارم چون الان هر کس توی لیوان خودش آب می خوره کسی هم با لیوان من کار نداره 

 

****

+همش از عمد می پرسن کجاست من دیگه یه روز به جوش اومدم و بهشون  گفتم من از کجا بدونم کدوم گوریه هر از گاهی توی اینستا پیداش می شه یه قلب قرمز می ذاره و می ره 

****

+اوه ما تا دو سال دیگه مهمون کورنا هستیم 

_اگه این جوریه می خوام پیداش کنم برای آخرین بار بغلش کنم ببوسمش بعدش هم اگه کورنا منو کشت مهم نیست 

***

+  هر وقت تو خوشحال باشی باور کن  من می فهمم اون موقع  انگار یه نسیم خنک بین گندم زار می وزه و خیالم راحت می شه 

****

+ابروهام سفید شده آفرین  دارین به روند پیر شدنم سرعت می دین

_حق داری من یکی  چه باشم چه نباشم   پیر می کنم آدما رو،  راستی اگه یه روز موهامو رنگ کنم چی کار می کنی 

_شنیدم سیاه تازه مد شده بعدش می خوای به این زودی موهات سفید شه 

+خوب کی می تونم موهامو رنگ کنم

_وقتی که چهل سالت شد

+نارنجی بهم می یاد

_آره می یاد 

+خیلی طول می کشه یعنی واقعا  باید تا چهل سالگی صبر کنم 

_زندگی حتی با بدی هاش  مثل یه چشم به هم زدنه 

******

+می گن لحظات آخر که داری می میری زندگی یت از اول تا آخر جلوی چشمات پخش می شه به خاطر همین باید جوری زندگی کنی  که دلت می خواد 

_ولی  من هیچ وقت ژانر وحشت و اکشن دوست نداشتم 

 +دیوونه مهم اینه که دست هاتو می گیرم تا نترسی

_از کجا معلوم شاید تو قبل از من رفتی 

#فکاهیات ذهن خسته  

  • ۹۹/۱۱/۱۷
  • فاطمه:)(: