علاج خفگی
#تمرین گفت و گو نویسی
+وایستا کارت ندارم حداقل پا برهنه نرو وسط چمن
_ آخ جونم بوی نم بارون تو هم شریک جرم شو بیا پا روی موسیقی احساس چمن بذاریم
+کلی باید پیاده راه بریم استخون درد بگیری من تاکسی نمی گیرما
_به خاطر همین می خوام نفس بکشن
+چرا باید همیشه سر از جاهایی در بیاری که نباید اونجا باشی این حس ماجراجویی تو رو چه طور کنترل می کردن
_می خوای دوباره زندانی بشم
+الکی حقه نریز نگران خودتم الان مسئولش بیاد دعوات می کنه
_باشه تو هم قول بده در مورد ماهی حرف نزنیم
+بی خود حالت تهوع گرفتم می دونی چه قدر ماهی به خوردم دادی
_اون قدر که مرغ دریایی شدی
+مثل همیشه من باید بند کفشت رو ببندم
_دارم یاد می گیرم ولی خودت سختش می کنی نمی تونم مثل تو گره بزنمش
+حتما الان گرسنه یی چون جز سالاد چیزی نخوردی چرا با ماهی پدر کشتگی داری؟
_هیچ آشپزی توی دنیا متولد نشده که ماهی رو خوب بپزه حتی مامانم
+هی دروغ نگو وگرنه الان توی چشم هام نگاه می کردی
_می ترسیدم خار ماهی بپره توی گلوم و خفه بشم
+خوب به جای این که بهم پیام بدی ماهی هامو بخور بهم می گفتی برات پاک سازیش کنم
_هیچ کس نمی تونه مثل خودم پاکش کنه جوری که خیالم راحت بشه و به خوردنش اعتماد کنم
+می شه توضیخ بدی روشت رو ؟
_ببین تکه تکه اش می کنم یه تکه کوچولو بر می دارم این قدر توی دستم نرمش می کنم که مطمئن بشم هیچ خطری نیست
+خیلی دوست دارم از نزدیک ببینم چه طوری ماهی می خوری
_عمرا بذازم ، اینو تا حالا برای کسی نگفتم هفت سالم بود برای دومین بار ماهی می خوردم برام عجیب بود چرا باز مثل دفعه ی اول این قدر طولش می ده وقتی اولین قاشق رو گذاشت توی دهنم یهو احساس خفگی بهم دست داد نمی دونستم چرا این شکلی شدم می خواستم بگم درد دارم ولی نمی تونستم حرف بزنم منو بردن به آشپزخونه شروع کردن به زدنم بیشتر ترسیده بودم پیش خودم فکر می کردم من درد دارم گریه می کنم نمی تونم حرف بزنم تا این که خار رو بالا آوردم خیلی کوچیک بود باورم نمی شد چیزی به این کوچکی اذیتم کنه بعدش دعوام کردن چرا حواسم نبوده من تازه برای اولین بار فهمیدم ماهی ها خار دارن
+من هم از تن ماهی خوشم نمی یاد چون یه بار خانوادگی مسموم شدیم انگار ماهی در هر دو صورت دردسر داره
_یه روز قرار بذاریم با هم ماهی بخوریم
+اوه چه قار و قوری این نزدیکی ها یه فست فودی می شناسم پیتزاهاش حرف نداره
_باشه حتما ولی در مورد خوردن ماهی شوخی نکردم ماهی تو رو من پاک می کنم و تو هم به روش خودت ماهی من پاک کن
+بهم اعتماد داری؟
_چه طور فهمیدی؟
+چون هر وقت به یه نفر اعتماد داشته باشی بهش اجازه می دی همراهت خار ماهی رو بگیره و بخوریش
_ببخشید قبل از تو فکر می کردم اگه بدبین باشم می تونم بهتر از خودم مراقبت کنم
+خوشحالم وقتی کنارمی احساساتتت رو توی خودت نمی ریزی در ضمن مگه امروز ندیدی من مثل مرغ دریایی از پس همه ماهی ها بر می یام
_یادت باشه ماهی سیاه کوچولو رو نخوری
+من فقط ماهی رو می خورم که ممکنه تو رو خفه کنه باور می کن می دونم چه حسیه که از درد نتونی حرف بزنی بعدش فکر کنی کسایی که می خوان کمکت کنن از این حال در بیای دردت رو بیشتر می کنن
_هوس کردم فرفره بسازم راستی وسایلش هم همراهه می گم سوار مترو بشیم وقتی یهو از زیر زمین در اومد من فرفره رو فوت کنم
+منظورت همون لحظه است که مترو از زیر زمین در می یاد از کنار سد رد می شه و مرغان دریایی کنارش پرواز می کنن
_واقعا اون پرنده ها مرغ دریایی ان ؟
+عزیزم فکر می کردی من تنها مرغ دریایی روی زمینم
حق با فانوس دریایی بود من بدون این که خودم بدونم با قلبم می نویسم برام مهم نیست تعدادی کمی نوشته هامو می خونن و معروف نیستم فقط دوست دارم احساسات رو بنویسم
- ۹۹/۱۱/۱۹