عذر موجه برای نبخشیدن
#تمرین گفت و گو نویسی
+ببخش و بگذر دیوونه با نابود کردن خودت هیچی بلایی سر اونا نمی یاد
_توی این چند دقیقه که با هم حرف زدیم بهم هزار تا انگ زدی که بی رحم شدم سنگ دلم ولی برای یه بار به روی خودت نیوردی چرا نمی شه یه نفر رو راحت ببخشید تازه اون هم کی کسی که گفته من کاری نکردم که قلبت بشکنه
+شاید گاهی بهتره آدما کاری نکنن یعنی بهت بد نکنن همین برات کافیه دیگه انتظار خوب بودنشون یه چیز محاله عزیز دلم *
_دیگه نمی خوام این جمله ی کثیف رو بشنوم وقتی به زبون می یارنش یعنی در کمال وقاحت بهم می گن از کارهای کرده و نکرده شون شرمنده نیستن من وقتی می بخشم که طرف مقابلم پشیمون باشه
+الان قلبت سنگینه باید سبک بشه
_ باید آینه های دقت رو نگه داری هر چند که با خورده شیشه هاش هر لحظه زخمی می شی ولی دیگه به خودت جرات حماقت های مشابه رو نمی دی
+همیشه به خودت سخت می گیری شاید چون هیچ وقت کسی رو نبخشیدی نمی تونی درک کنی چه آرامشی داره می گن آدمایی مثل تو توی قلبشون سطل اشغال دارن بی خودی کینه و کثافت رو نگه می دارن
_به جای بخشیدن ازم بخواه فراموش کنم همچین سطل آشغالی هست می شه الان حتی به دروغ هم شده بهم بگو می فهمم چی حالی داری
+چرا گولت بزنم نگرانتم تو الان با کسی که علنا خود زنی می کنه هیچ فرقی نداری
_فکرش رو بکن تموم آدمایی که نمی تونم ببخشمشون اون طرف دره هستن برای بخشیدن باید از یه پل چوبی قدیمی بگذرم که هیچ اعتباری بهش نیست
اگه بخوام برگردم پشت سرم یه شمشیر هست برای برگشتن هم چاره یی ندارم که اجازه بدم اون شمشیر با هر قدم فرو بره توی بدنم من هم ذره ذره خون ریزی کنم ولی تا تهش پیش برم
تو به جای من کدوم رو انتخاب می کنی ؟
+خودت که می دونی از پل می گذرم تا یک بار برای همیشه همه چیز تموم بشه
_دقیقا من نمی خوام همه چیز توی یه لحظه تموم بشه حتما از این پل سقوط می کنم در جا می میرم اما اگه راه دوم رو انتخاب کنم هر چند که درد داره ولی بیشتر زنده می مونم هر چند که با مردن فرقی نداره ولی به خودم خیانت نمی کنم
+خدارو شکر تو خدا نشدی چرا این قدر مغرور و یک دنده یی
_بی خیال کاش راهی بود که همه چیز رو فراموش کنیم و دوباره به راست بودن چیزی یا کسی ایمان می آوردیم
پی اندر نوشت:شما رو نمی دونم اما من خودم سر این گفت و گویی که بهم الهام شد مثل ابر بهار گریه کردم مگه آروم می گرفتم اون هم یه روز قبل از امتحان مزخرف خاقانی که هنوز شروع نکردم بخونمش بدجوری بی جونم کرده طوری که توان یه کل کل طوفانی با همکلاسی که بهم بی حساب می گفت نداشتم ....
برای همه کسایی که از ته دلم دوستشون دارم آرزو می کنم ایمان شون رو به دوست داشتن و دوست داشته شدن از دست ندن چون این شخصیتی که من قراره توی داستانم خلق کنم هیچ فرقی نداره با یه اعدامی که تونل فرار رو براش باز گذاشتن بر عکس همیشه این یه بار بهش در این باره دروغ نگفتن که دیگه سرش به سنگ نمی خوره در عوض اون هیچ جایی نمی ره چون به نجات باور نداره
- ۹۹/۱۱/۰۷