The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

You’ve got the words to change a nation

The.52.Hertz.Lonely.

در روزگاران دور آن سوی اقیانوس های آرام من یک وال تنهای تنها بودم تا این که بالاخره راز تنهایی ام کشف شد
افتادند پی این که چرا دیگر وال ها آواز مرا نمی شنوند
جانم برایتان بگوید کاشف به عمل آمد که فرکانس آوازم فراتر از فرکانس معمول دیگر وال هاست از آن جایی که همیشه تنها کوچ می کنم مرا پنجاه و دو هرتز نامیدند همینی شد که می دانید تنهاترین وال جهان شدم
ظاهرا آدمها خودشان هم در سکوت آواز می خوانند اگر خوب دقت کنی به وضوح فریاد می کشند اما کسی انها را نمی شنود نه خودشان را و نه رویاهایشان را و نه قلبشان را
حال به من گفته شده آدمم ولی تو باور نکن هنوز والی هستم که با فرکانس پنجاه و دو هرتز آواز می خواند انگاری نامرئی باشم مرا نمی بینند نمی شنوند
با این حال هنوز در مهاجرتم دز این اقیانوس پهناور و این آواز تنهایی را می نویسم
زیرا که فهمیدم زندگی همین ادامه است و به لحظه ای بند ...


از طریق این  ایمیل  می توانید با من تماس بگیرید :)(=
the52hertzalone1 @gmail.com




بایگانی

ده و ده دقیقه تموم کرد

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۳۰ ق.ظ

#شبه واقعیت خیالی 

 

 من خواب  دیدم قبل از تو از دنیا می روم بی قراری نکن جای بدی نیست

یک هفته بعد شاید بدون درد  در خواب بر اثر سکته قلبی مرد و مادرش از داغ رفتنش می سوخت و می ساخت ...

 

این فانتزی من است که خواب ببینم قبل از تو از دنیا می روم مثلا یک روز در خوابم خدا به من بگوید فلان چهار راه پشت چراغ قرمز جاناتان سرخ پوسته ایستاده می توانی برای آخرین بار از او خداحافظی کنی و بعدش جانت را بگیرم 

 

باقی یش را که خودت  می دانی یک زن  وقتی می فهمد می خواهد بمیرد درست همین لحظه  عاشق تر از همیشه است  خوب من  سعی می کنم بهترین لباسم را بپوشم خوشبختانه روز قبل موهایم را چتری کوتاه کردم زیاد از آرایش سر در نمی آورم اما امروز یک روز خاص است 

 

صبح زود بی آن که جواب ماندانا را بدهم که به کجا می روم بدو سوار اسنپ می  شوم ته دلم خدا را شکر می کنم که تمامی جزییات خوابم یادم مانده حتی لباسی که به تن داری و طرزی که لبخند می زنی 

از ماشین پیاده می شوم نزدیک است که یادم برود کرایه اسنپ را حساب کنم چراغ قرمز می شود یک ساعت است که منتظرم دیگر نا امید می شوم شاید بی خودی خوابم را جدی گرفتم من قرار نیست بمیرم تا این که تو کنارم می ایستی 

 

دقیقا شکل خوابم هستی گونه هایت از نگاه های خیره من گل انداخته بغضم بی هوا می شکند بین آن همه شلوغی به آغوشت می کشم و رسوای عالم می شویم 

 

انتظار ندارم که مرا از خودت نرانی چون ایرانی باشی و بی خیال من سمج تر از این حرف ها هستم دست هایت را می گیرم خودت را عقب می کشی چراغ سبز شده می خواهی بروی دسته ی کیفت را می کشم  گریه مجالم نمی دهد تعجب می کنی این زن غریبه دیوانه از جانت چه می خواهد و به حریم تنت تجاوز می کند 

با گریه هایم قلبت به رحم آمده و من که کمی آرام تر می شوم می گویم شما شبیه کسی هستید که عاشقش بودم اما یک روز صبح دیگر از خواب بلند نشد یک لحظه فکر کردم زنده است و کنارم ایستاده 

خوب اگر بگویم   قرار است بمیرم و قبل از مرگ آرزو دارم تو را ببینم باور نخواهی کرد چراغ دوباره قرمز می شود با کمی فاصله کنار هم ایستاده ایم عذاب وجدان دارم که دروغ گفتم صبر می کنم اول بروی تا از پشت سر تماشایت کنم 

دستی به موهایت می کشی و به من می گویی راستش خیلی متاثر شدم می خواهید با هم عکس بگیریم

کنار تابلوی دانشکده ادبیات می ایستیم هنوز معذب هستی تو از من یک قدم فاصله می گیری و من یک قدم به تو نزدیک تر می شوم نمی توانم بخندم روی نوک پا ایستادم سرم را روی قلبت گذاشتم و با یک دو سه تو با گریه می خندم 

تا همین لحظه هم زیادروی کردم اما کسی که می خواهد بمیرد از نا کرده های زندگی اش بیشتر شرمنده است بی اختیار گونه ات را می بوسم مرا هل می دهی و من زمین می خورم می ترسم عکس را پاک کنی 

فکر می کنی دیوانه شدم اما اگر من عمرم به دنیا بود ما حتما روزی عاشق هم می شدیم تو این جوری خجالت نمی کشیدی گویا با  مسیرت با من  یکی ایست اما سوار اتوبوس نمی شوی و من کنار پنجره می شینم اول به تو لبخند می زنم و بعد چشم هایم را می بندم 

 

به ساعتت نگاه می کنی ده ده دقیقه است  به خاطر خل وزی های زنی دیرت شده  که به عمرت او را ندیدی بعدش می گویی خوب شد که عکس را پاک کردم شاید کلاه بردار بود آدم در این دور و زمانه به چشمش هم نباید اعتماد کند 

 

خوابم تعبیر می شود اتوبوس به ایستگاه آخر رسیده اما من هنوز بیدار نشدم راننده اتوبوس داد می کشد خانم رسیدیم نمی خواهی پیاده شوی وقتی برای سومین بار جوابش را نمی دهم از آن سر اتوبوس به این سر اتوبوس می آید نبضم نمی زند دست هایم یخ کرده اند هنوز در اتوبوس را باز نکرده به مسافرانی که از قسمت مردانه سوار شده اند می گوید پیاده شوند به اورزانس زنگ می زند 

عذاب وجدان دارد سر یک مرده داد کشیده مسافران گوش به حرفش نمی دهند و سوار می شوند راننده با نگاهی بهت زده می گوید این جا یک نفر مرده این اتوبوس فعلا حرکت نمی کند 

زن جوانی  که بیشتر تحت تاثیر قرار گرفته نبضم را می گیرد نبضم نمی زند وحشت می کنند از اتوبوس پیاده می شوند آمبولانس همان لحظه سر می رسد راننده اتوبوس دنده عقب می رود تا مسافران با اتوبوس دیگری بروند همه جا ولوله است تو با اتوبوس بعدی سر رسیدی می شنوی که یک آدم در این اتوبوس مرده اما عجله داری باید زودتر بروی 

من فکر می کنم در زندگی لذت هایی مثل اولین حس آغوش و بوسه هست که بهترین زمان برای خوشحال مردن است شک نکن که در زندگی تو هم لحظاتی هست که می گویی اگر به آن برسم دیگر می توانم با خیال راحت بمیرم 

من حتی فکر می کنم کاش من و تو مثل خدا بیامرز  افشین ید الهی  و خانمش با هم بمیریم چند وقت پیش فکر می کردم  شاعرانه ترین مرگ ممکن همین است که با هم از دنیا برویم 

گاهی فکر می کنم من تصادف کردم تو از کنار جمعیت می گذری و پیش خودت فکر می کنی مردم چه قدر در صحنه خاضرند به بستنی فروشی می روی تا با دو سه اسکوپ خنک شوی 

مدام  فکر می کنم درست یک قدمی تو می میرم مثل این که تو این سمت مرز باشی و من آن سمت مرز من از مرز بگذرم سرباز مرا به رگ بار ببندد  شاید از اثرات این دو ترم گذشته است که حافظ و سعدی داشتم واقعا  به سرم زده دست خودم نیست به دنیا آمدنم به تصمیم  خودم نبود حداقل دلیل مرگم را خودم انتخاب کنم 

  • ۹۹/۱۱/۱۶
  • فاطمه:)(: