بال های تبعیدی
چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۹، ۱۰:۵۷ ق.ظ
سر پرنده هارو می کندن سرمو بین پنچه هاشون نگه داشته بودن تا همه چیز رو دقیق ببینم بال بال زدن و زمین خوردنشون رو زورکی نگاه می کردم تا یه روز به سرم نزنه مثل اونا پرواز کنم بهم گفتن هر روز بال هامو بکنم چون ممکنه این بلا سر من هم بیاد
جای بال هام درد می کرد همیشه باید جای زخمشون رو قایم می کردم شاید خودشون نمی تونستن پرواز کنن به خاطر همین هم به من اجازه نمی دادن
به خاطر همین احساس می کنم نا کافی هستم هیچ وقت نمی تونم به جایی برسم کاش بال هام باور می کردن دوباره سبز نمی شدن نمی تونم به خاطرشون هفته یی یه بار مراسم اجباری اعدام پرنده ها شرکت کنم
توی این لحظه چشمه ذهنم خشکیده امروز به زور می نویسم دوست دارم تا آخر اسفند 102 تا داستان بنویسم توی سال جدبد بازنویسی شون کنم
- ۹۹/۱۱/۲۲