از الان دل تنگم برای خونه یی که شاید یه روز نشه بهش برگشت
یه بار می ره به خونه یکی از دوست هاش که با همراه مادرش زندگی می کرده تعجب می کنه دور تا دور خونه شون رو کوبیده بودن و آپارتمان شده بود ولی اون خونه با همون سبک و سیاق قدیمی دست نخوره باقی مونده دست آخر مادر دوستش بعد از نود سال توی همین خونه تموم می کنه ...
وبلاگ برام همون خونه ی قدیمیه من نمی تونم خونه مو رها کنم حتی اگه سقفش به یه فوت بند باشه پنج ساله وبلاگ نویسی می کنم با این که همچنان گمنام هستم چون زیاد وبلاگ حذف کردم و اصلا اهل معاشرت توی دنیای وبلاگ نیستم آخه تجربه بهم ثابت کرد با این روش آرامش بیشتری دارم
جونم براتون بگه سیزدهم بهمن اجازه ی ورود به خونه یی رو نداشتم که از هفده سالگی هر بار که خواستم ازش دل بکنم دوباره بهش برگشتم توی حیاط قدم می زدم و صفحه ی گوشی رو بروز رسانی می کردم تا حداقل بنویسم اگه زمانی اتفاقی برای بلاگ افتاد من کجا هستم و کجا می نویسم تا همچنان باهاتون در ارتباط باشم به قول گفتنی تبلیغ بازرگانی این لینک رو به خاطر داشته باشین
می دونستم برای هیچ کس مهم نیست اما برای خودم مهم بود همین جوری دل خوش کرده بودم شاید یه نفر مثل خودم این جا رو خونه ی خودش می دونه و هر دو هم خونه هستیم
هم خونه یه آهنگ بی کلام هست به اسم هریت مثل این که این جوری معنی یش می کنن دل تنگی برای خونه یی که دیگه نمی شه بهش برگشت
من دو هفته پیش با شنیدنش پوزخند زدم خوب آدما می تونن دل تنگ آدمی بشن که دیگه نمی تونن بهش برگردن ولی مگه داریم خونه یی که نشه بهش برگشت
شاید همون موقع مرغ آمین توی آسمون بوده و یه نوک زده پس کله ام یه چند ساعتی سرور وبلاگت خارج بشه می فهمی که آره داریم خیلی هم شدنیه تو تجربه اش نکردی
هر روز که می نویسم سیزدهم بهمن یادم می مونه مطالب رو آرشیو می کنم با ورود و خروج دعا می کنم روز نرسه که بیان هم مثل میهن بلاگ یا فاجعه چند سال پیش بلاگفا حاصل یه عمر خون دل و خاطرات رو با یه کلیک حذف کنه
#آنچه که باید بدانید
- ۹۹/۱۱/۱۴